|
دیدار رئیسجمهور سوریه و وزیر امور خارجه ایران در دمشق
دیپلماسی هم غزه هم لبنان تقدیر دوباره اسد از حاج قاسم
گروه سیاسی: محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه که در رأس هیأتی به دمشق سفر کرده روز گذشته با بشار اسد، رئیسجمهور سوریه دیدار و گفتوگو کرد. بشار اسد در ابتدای این دیدار مراتب تسلیت دولت و ملت سوریه به خاطر جانباختگان کرونا در ایران را ابراز داشت.
رئیسجمهور سوریه همچنین به نقش بیبدیل شهید سپهبد سلیمانی در مبارزه ضد تروریسم در سوریه اشاره و از همراهی ایشان با ملت سوریه در مبارزه با تروریسم تقدیر کرد. بشار اسد پس از شهادت سپهبد شهید سلیمانی با صدور پیام تسلیتی خطاب به رهبر معظم انقلاب گفته بود: یاد شهید سلیمانی در وجدان مردم سوریه که هرگز ایستادن وی را در کنار ارتش عربی سوریه و دفاع از سوریه علیه تروریسم و حامیان آن از یاد نخواهد برد، جاودان خواهد ماند و نقشآفرینی روشن وی در پیروزیهای متعدد علیه تشکیلات تروریسم از یاد نخواهد رفت.
وزیر امور خارجه ایران نیز در این دیدار با تشکر از ابراز همدردی رئیسجمهور سوریه پیرامون جانباختگان کرونا، اظهار داشت: اکنون نیات واقعی آمریکا در رابطه با عدم رفع تحریمهای ظالمانه علیه ملتها در شرایط سخت مبارزه با این بیماری برملا شده است.
ظریف همچنین از حضور نمایندگان سوریه در ایران برای مراسم تشییع و بزرگداشت سردار شهید سلیمانی قدردانی و تاکید کرد: با شهادت سردار سلیمانی هیچ تغییری در مسیر حمایت جمهوری اسلامی ایران از مقاومت و مبارزه با تروریسم در منطقه رخ نخواهد داد.
وی با اشاره به تماس تلفنی روز گذشته گیر پدرسون، نماینده دبیرکل سازمان ملل در امور سوریه و مشورتهایی که قرار است در آینده نزدیک بین ایران، ترکیه و روسیه به عنوان کشورهای ضامن روند آستانه برگزار شود، پیرامون آخرین تحولات سوریه از جمله کمیته قانون اساسی، تحولات ادلب و همچنین روند سیاسی با رئیسجمهور این کشور گفتوگو و تبادل نظر کرد. سخنگوی وزارت امور خارجه ایران روز گذشته در نشست هفتگی خود گفت که در سفر ظریف به دمشق طیف وسیعی از مسائل مطرح میشود و افزود: لازم بود بعد از مدتها که دیداری بین مقامات ایران و سوریه نبوده، یک سفر و دیدار برای هماهنگی امور بویژه در شرایطی که الان در آن قرار داریم بین ایران و سوریه انجام شود. این سفر اخیرا برنامهریزی شد و ظریف در آنجا راجع به تحولاتی که در منطقه رخ داده و همین طور تحولات در داخل خاک سوریه در مبارزه آنها علیه تروریسم، رایزنی و تبادل نظر خواهد کرد.
وی همچنین عنوان کرد: روند آستانه به عنوان مهمترین روند سیاسی که ممکن است به شرایط بهتری در وضعیت فعلی بینجامد، همچنان در دستور کار کشورهای عضو از جمله ایران قرار دارد و بنا بود نشست سران عضو روند آستانه را در تهران داشته باشیم که به دلیل شیوع کرونا این امر به تعویق افتاده ولی این بدان معنا نیست که رایزنیها و هماهنگیهای ما در این زمینه مختل میشود. این سفر لازمی بود که در زمان مناسب انجام شد و امیدواریم به نتایج خوبی منجر شود.
* «روند آستانه» ابتکار ایرانی حل بحران سوریه
دور اول نشست روند آستانه با ابتکار ایران میان 3 کشور ایران، روسیه و ترکیه ژانویه 2017 برگزار شد.
بحران سوریه از آغاز خود شاهد نشستهای مختلفی بوده است که به اصطلاح تلاش داشتهاند با ایجاد اجماع و هماهنگسازی اقدامات خود به بحران سوریه پایان دهند. اما بخش عمدهای از این نشستها که تحت عنوان ساختگی دوستان سوریه با حضور گروههای تروریستی و کشورهای غربی و عربی ضد ملت سوریه برگزار میشد، بیش از اینکه بتواند به بحران پایان دهد، خود زمینهساز پیچیدگی بحران سوریه شده بود.
اصلیترین مشکل این نشستها این بود که بدون توجه به حقوق بینالملل و حق حاکمیت دولت سوریه به دنبال تغییر دولت مشروع این کشور بودند و در این بین با حمایت از گروههای تروریستی، موجب قربانی شدن شمار زیادی از غیرنظامیان سوری و همچنین نابودی گسترده زیرساختهای این کشور شدند.
اما روند آستانه که با مشارکت دولتهای ایران، روسیه و ترکیه شکل گرفت توانست اجماعی را ایجاد کند که اولویت آن احترام به حاکمیت دولت سوریه و حفظ تمامیت ارضی این کشور بوده است، هر چند این مذاکرات نیز با چالشهای متعددی مواجه شد و حتی موجودیت آن را با خطر مواجه کرد. اصلیترین اختلاف میان 3 کشور ایران، ترکیه و روسیه درباره آینده سوریه پس از پایان جنگ است. ترکیه معتقد به تغییر در ساختار قدرت در سوریه و کنار زدن بشار اسد است. ایران اما بر حفظ ساختار موجود تا دوران انتقالی و نقش رئیسجمهور فعلی سوریه در تحولات بعدی تاکید دارد. ایران بر این عقیده است که باید آرای مردم سوریه در مشروعیتبخشی به ریاستجمهوری بشار اسد لحاظ شود و کشورهای دیگر نقش قیممآبانه برای مردم سوریه بازی نکنند. روسیه در این بین حساسیت ایران را برای حفظ بشار اسد حداقل در ظاهر ندارد. اما در تلاش است ساختار فعلی قدرت در سوریه را که این کشور را به صورت سنتی به یکی از متحدان منطقهای روسها تبدیل کرده است حفظ کند.
ارسال به دوستان
بازگشت حاتمیکیا با آرمانگرایی مسألهمحور در دهه 90
تموم نشد دهه شصت!
محمدرضا کردلو* سکانس اول: «تموم شد دهه شصت، الان دهه نَوَده»/ بادیگارد. در «بادیگارد» این دیالوگ در حالی ادا میشود که تصویری از شهید بهشتی در جمع پاسدارها در یک دست نیروی مافوق «حاج حیدر ذبیحی» است و در دست دیگرش تصویری از حسن روحانی در سفر استانی و در حالی که میان بادیگاردهایش محاصره شده است؛ مرزگذاری کاملا روشنی برای تفکیک شخص و شخصیت نظام. حیدر ذبیحی محافظ است، محافظ شخصیت نظام و نه بادیگارد شخص. برخلاف تلقیهای ابتدایی که از «بادیگارد» میشد، حاتمیکیا بویژه با آن پایانبندی شاهکار میگوید نهتنها دوره مربی سرنیامده، دوره محافظها هم سرنیامده است. او خود را فدای آرمانگرایی انقلابی در دهه 90 میکند. در این سالها سینما کمتر به موضوعات علمی بها داده است. نگاه غربگرایانه نیز طی این سالها روحیه خودباوری را تا حدودی تضعیف کرده است. در این میان، این فقط حاتمیکیاست که نهتنها جایگاه علم را درک میکند، بلکه قهرمانش را فدای یک شخصیت علمی میکند. یعنی علاوه بر نقد بادیگاردیسم و نگاه تهدیدمحور به مردم، مولفههای خودباوری ملی را نیز تقویت میکند. اینها عمده مسائلی هستند که جامعه ایرانی در دهه 90 با آنها دست و پنجه نرم کرده است. مواجهه بالا به پایین با مردم و ادبیاتی که گاه رنگ ارباب/ رعیتی نیز به خود میگرفت، با روی کار آمدن دولت یازدهم در سال 92 به وضوح در بادیگارد نقد میشود. در آخرین اثر حاتمیکیا یعنی «خروج»، باز این رویکرد نقد شده است.
سکانس دوم: «رفتن دکتر، فرار کردن، خمینی عصاشو بلند کرد»/ چ. یادم میآید یکی از چهرههای مهم سیاسی بعد از تماشای «چ» حرف قابل تاملی زده بود: این فیلم بیشتر «خ» بود تا چ. منظورش حضور پررنگ امام خمینی در «چ» بود. با آن پیام که حالا بعد از 40 سال هنوز تاثیرگذار و حماسی است. تاثیرگذار است برای اینکه پس از به شکست منجر شدن مذاکرات و گفتوگوها راهگشایی میکند. و حماسی است برای اینکه از دل یک شکست قطعی، فتح را نوید میدهد: «... تا دستور ثانوی، من مسؤول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی میدانم. و در صورتی که تخلف از این دستور نمایند، با آنان عمل انقلابی میکنم. مکرر از منطقه اطلاع میدهند که دولت و ارتش کاری انجام ندادهاند. من اگر تا 24 ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد، سران ارتش و ژاندارمری را مسؤول میدانم. و السلام. روحاللّه الموسویالخمینی». «چ» در شرایطی در جشنواره سیودوم فیلم فجر به نمایش درآمد که «دولتِ مذاکرات» با شوق و ذوق از چندماه پیش گفتوگوهای رسمی را برای توافق برجام (که حالا از آن به توافقی شکست خورده تعبیر میشود) آغاز کرده بود. پیام «چ» به دولت مذاکرات بسیار شفاف بود. چمران با همه توانمندیهای روحی و فیزیکیاش، با تیمی که به پاوه برده بود، نتوانست توافقی حاصل کند. مذاکراتش به نتیجه نرسید. چون طرف مقابل زیادهخواه بود و حتی در دوره مذاکرات جنگ را رها نمیکرد. چندسال بعدتر از «چ»، «تاریکترین ساعات» درباره دورهای از زندگی چرچیل در جنگ دوم جهانی ساخته شد. دیالوگی از این فیلم به سرعت با توجه کاربران شبکههای اجتماعی مواجه شد: «وقتی سرت در دهان ببر است، مذاکره معنا ندارد».
سکانس سوم: «- اونی که اونجا میبینی رئیس همه است + من رئیس ندارم! - رئیسجمهور، رئیس همه است!»/ خروج.
اگر در «چ» رویکرد غربگرایان در گره زدن همه امور کشور به مذاکرات، آن هم در همان ماههای ابتدایی استقرار مورد نقد قرار میگیرد و در «بادیگارد» میان شخص و شخصیت نظام فاصلهگذاری میشود و این کار با اشارههایی صریح به رئیسجمهور مستقر و حتی نمایش تصویری از او اتفاق میافتد، در «خروج» طرف مقابل قهرمان داستان، رئیسجمهور و نهاد ریاستجمهوری است. مقابله امنیتیها با خروج کشاورزان معترضِ تراکتورسوار و تلاش برای عقب راندن آنها، موقعیتی است که حاتمیکیا ترسیم میکند تا بگوید حق اعتراض محترم است و باید برای آن ارزش قائل بود. مبدأ نگاه حاتمیکیا اما متفاوت از دیگر نقدهای سیاسی و اجتماعی است. او با انتخاب یک قهرمان پیرمرد رزمنده جنگ و پدر شهید، علم اعتراض را بر دوش یک نفر که محصول همین نظام ارزشی است میگذارد و او را مقابل رئیسجمهور و مسؤولانی که گوش شنوا ندارند قرار میدهد. بازی تاملبرانگیز و عمدتا همراه با سکوت فرامرز قریبیان و اصرارش برای رسیدن به «پاستور»، از پای ننشستنش و استقامتش از جنس قهرمانهای قبلی حاتمیکیاست. «رحمت بخشی» خروج، اگرچه شاید در شمایل متفاوت از قهرمانهای پیشین حاتمیکیا باشد اما پایمردیاش پشتکار «حاج کاظم» آژانس شیشهای و از جان گذشتگیاش سکانس آخر بادیگارد و ایثار «حیدر ذبیحی» را به ذهن متبادر میکند. «خروج»، «بادیگارد» و «چ» 3 اثر دهه 90 حاتمیکیا که با ریاست یک دولت لیبرال بر کشور همزمان شده است، بازگشت حاتمیکیا به تلنگرهای دهه 70 و آرمانهای دهه 60 است.
***
فقط غلام حسین باش!
ایام محرم فرا رسید. شنیده بودم سپاه حسینیه بزرگی به نام حسینیه ثارالله راهانداخته. آنها که از جبهه برمیگشتند، تا نیمههای شب آنجا عزاداری و سینهزنی داشتند. به عیال گفتم میخواهم به سپاه بروم. با خوشحالی پرسید: «یعنی میخواهی سپاهی شوی؟ گفتم: نه! اول باید زیر خیمه امام حسین بروم، به حسینیه سپاه، وگرنه من کجا، سپاه کجا؟» لباس سیاهم را پوشیدم. زنجیری را که از کودکی داشتم برداشتم و راهی حسینیه سپاه شدم. همهجا نام و ذکر حسین(ع) بود. اولین زیارت عاشورا را آنجا خواندم. حال آدم تشنه در کویر ماندهای را داشتم که ناگهان زیر سیلاب باران سیراب شده است. نخستینبار بود که برای چیزی غیر از تعلقات زندگی، مثل خانواده و شغل، به گریه افتاده بودم. آنقدر سبکبال و رها از قید و بندهای دنیایی شدم که خودم را در کربلا دیدم. روضه خوان میخواند: «از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین... منم غلام کسی که او بود گدای حسین...» وقتی به خانه برگشتم، دوست داشتم در یکیک خانهها را بزنم و از اهل آنها به خاطر شیطنتهای گذشته، حلالیت بخواهم و به آنها بگویم آن حسین غلام شر و شور امشب مرد. من الان به دنیا آمدهام و اسمم غلامِ حسین(ع) است. رفتم و سهم باغ انگور از ارث پدریام را فروختم و برای چند ماه خرجی، خیالم راحت شد. با اینکه سربازی را تجربه کرده بودم و خودم هم یک پا مربی آموزشی بودم اما طبق مقررات به عنوان بسیجی باید 15 روز آموزش میدیدم. محل آموزشی در پادگان ابوذر در دامنه غربی کوه الوند در همدان بود. نوجوانی 17-16 ساله و لاغراندام که چند تار موی زرد گوشه لبش سبز شده بود، مربی آموزشی ما بود. برای خیلیها تحمل او و امر و نهیهایش سخت بود و برای من سختتر. صدای دورگه و ابروهای گره کرده و فرزی و چابکیاش به او هیبت مردانه داده بود. اسمش علی چیتسازیان بود. گاهی زیر چشمی نگاهی با مکث به من میانداخت و من نمیدانستم این بچه همان کسی است که خداوند سر راهم گذاشته تا راه امام حسین(ع) را نشانم بدهد. انگار این آدم، علم باطنخوانی داشت. از میان آن همه نیروی آموزشی، یک راست سراغ من آمد و پرسید: «اسم شما چیه اخوی؟» سینه سپر کردم و گفتم: «حسینِ غلام.» با تعجب پرسید: «یعنی غلام فامیلی شماست؟» باز با همان غرور بازمانده از روزگار جاهلیت گفتم: «نه، فامیلی من رفیعی است اما همه بچههای شهر، خاصه منطقه حصارخان به اسم حسینِ غلام میشناسندم.» لبخندی زد که تا عمق جانم نشست و گفت: «فقط، غلامِ حسین باش!» این گفتوگو بعد از روضه چند شب پیش در حسینیه سپاه و رفتن زیر خیمه امام حسین(ع) در حافظهام به هم پیوست و توفانی در دلم برخاست.
برگرفته از کتاب «فقط غلامِ حسین باش!» خاطرات جانباز حسین رفیعی
*روزنامهنگار ارسال به دوستان
پرونده ای به بهانه زادروز قیصر امین پور شاعر پرآوازه انقلاب اسلامی
دستور زبان عاشق
* 2 غزل از حمید سبزواری در رثای قیصر امینپور
ضیاءالدین خالقی: هر شاعری به شعرش شناخته میشود؛ با حد و اندازههای رشد و تکاملی که در سیر و سلوک کار خود داشته است و به اندازه غوری که در پدیدهها کرده و تجربههایی که از زندگی کسب کرده است؛ در واقع از همان جوششهای آنی و کشف و شهودهایی که حاصل خلسههای شبانهاش بوده است. حال میخواهد هر مرام و مسلک و عقیدهای داشته باشد، چون تجربه و غور و الهام و جوشش و کشف و شهود شاعران یک وجه مشترک بزرگ با هم دارد و آن «شناخت» است؛ شناختی تازه و دیگرگونه و در واقع، شناختی انقلابی از جهان و هستی به طور کلی و از پدیدههایش به طور جزئی. در واقع شاعرانی از این دست و از این جنس که در اوج شاعری قرار دارند، حتی اگر یک عمر عاشقانه هم بسرایند، شما یک سطر در آن از دفاع از ظلم و ستم (در انواع و اقسام اجتماعی و روانشناختی و فلسفی و سیاسیاش) نخواهید دید، بلکه لایههایی از عصیان علیه ظلم را در لابهلای اشعار پیدا خواهید کرد؛ در عین حالی که روح لطیف شاعر- که در اشعارش مستتر است- نجواگر هرچه لطافت و مخالف هرچه خشونت است؛ شعری که خشمهای انقلابی و غیرت و تعصب را برمیتابد، چرا که طبیعی است عکسالعمل یک عاشق سینهچاک در مقابل عشقی بزرگتر که وطن او است و عشقی بزرگتر از همه که مکتب و مسلک و عقیده و ایمان او است. یک عاشق بهتر از هر کسی میتواند عاشقی کند و در میدانهای بزرگتر عاشقی طبعا انقلابیتر از دیگران خواهد بود، چون عاشقتر از دیگران است.
روزی پیروان مولانا به او میگویند حالا که ما در عرفان پیرو تو هستیم، میخواهیم در مذهب نیز پیرو تو باشیم. مولانا در جواب میگوید: «هرکس پیرو همان مذهبی باشد که بوده (حنبلی، شافعی، مالکی، حنفی، شیعه یا...)، چون که ما پیرو مذهب عشقیم».
شما پیرو مذهب عشق باش، انقلابی هم خواهی بود.
اگر انقلابی بودن را اینگونه درک کنیم، درک درستتر و بهتری از آن به دست دادهایم و در واقع ظواهر امر ما را نفریفته است. با این حساب و میزان و معیار، آیا میتوان گویندهای را که دفتر اشعار انقلابیاش از مرز 20، 30 جلد گذشته اما تاثیری بر شعر انقلابی نداشته، شاعر انقلابی دانست؟
علاوه بر این، شعر انقلابی شعری نیست که زمانبردار باشد؛ مثلا شعر «ناخدای استبداد با خدای آزادی» از اشعار انقلابی ماندگار فرخییزدی است که در هر دوره و زمانی قابلیت خوانش دارد، برعکس بسیاری از اشعار او که علیه مجلس و فلان درباری و بهمان وزیر سروده است؛ سرودهای که در حد یک شعار داغ و تاثیرگذار، تنها در همان مقطعی که سروده کاربرد داشته است.
از طرفی، انقلابی بودن به حرفهای انقلابی مستقیم و شعاری علیه ظلم و ستم نیست. حتی اغلب مناظرههای بسیار زیبای پروین اعتصامی که باطنی شعارگونه دارند، شکل مناظره و پرداخت پروین آنها را در حد نظمهای استوار در ادبیات ما ماندگار کرده است. اما شعر مولانا شعری انقلابی است، چرا که انسان را به طغیان و شورش علیه خود برمیانگیزاند؛ انقلاب او یک انقلاب درونی است که از چند انقلاب اجتماعی بزرگ نیز تاثیرگذارتر و ماندگارتر است؛ شعر (دیوان شمس) و نظم (در مثنوی) همان مولانایی که یک کلمه هم علیه مغول نگفته است، در صورتی که وی در زمان حمله مغولها میزیسته است.
حال با این تحلیل که نیازمند تاملی بیشتر است، قیصر امینپور را در کدام طبقه میتوان قرار داد؟
قیصر در آغاز شاعری، با همه جوانی و تازهکاری، از شاعران انقلابی و تاثیرگذار بود. تاثیر و ابداع دوبیتی نو، رباعی نو (همراه با سیدحسن حسینی) و نوعی غزل نو متمایل به نئوکلاسیک (ابداع او در بعد از انقلاب) و تاثیر بسزایش در زنده کردن دوباره شعر نیمایی در بعد از انقلاب (که در محاق سپیدسرایی فراگیر، نزدیک به فراموش شدن بود؛ اگرچه پیش از وی هنوز در اشعار منوچهر آتشی، م. آزاد، منصور اوجی، فرخ تمیمی، کاظم ساداتاشکوری و... شعلهور بود)، از جمله کارهای انقلابی (از منظری دیگر) او بود که طبعا همه اینها را در شعر و با شعرش به سرانجام رساند.
جدا از اندک اشعار شعاری قیصر، وی حتی از همان آغاز کار، درک درستی از شعر داشت و کمتر دچار هیجانات زودگذر و فکرهای عمق نیافته میشد؛ نظیر فکر شهرگریزی و ماشینگریزی که بیتوجه به شرایط زمان، شاعران در اوایل انقلاب علیه آن شعارهایی میدادند:
«آسمان تعطیل است/ بادها بیکارند... من دلم میخواهد/ دستمالی خیس/ روی پیشانی تبدار بیابان زمین بکشم/ دستمالم را افسوس/ نان ماشینی در تصرف دارد/ آبروی ده ما را بردند»
در کنار این شعارها، قیصر جبهه و جنگ و دفاعمقدس و شهید را اغلب عمیق و بدرستی درک کرد و در موارد برشمرده، اغلب به گونهای شعر گفت که هم در زمان خود تاثیرگذار باشد و هم بعد از آن:
«افتاد / آن سان که برگ / آن اتفاق زرد / میافتد
افتاد / آن سان که مرگ / آن اتفاق سرد / میافتد
اما / او سبز بود و گرم که / افتاد»
در عین حال این شعر فرم و ساختار قدرتمندی دارد که میتواند برای شاعران تازهکار الگو باشد.
در واقع ذات انسانی و انقلابی و حقیقی شاعران است که ایشان را به اینگونه سرودن میرساند. این خود نوعی رسیدن به سرچشمههای پاک فطرت است که شاعر را به گفتارهای عمیق و گسترده و ماندگار وامیدارد. یکی از رباعیات دفتر از کوچه آفتاب که دفتر رباعی و دوبیتی است چنین است:
«من همسفر شراب از زرد به سرخ
یا همره اضطراب از زرد به سرخ
یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ»
قیصر این رباعی را برای شهید و هجرت او گفته است؛ شعری در نهایت زیبایی که امروز و فردا نیز ماندگار است و زیبا. حتی شعر بلند نیماییاش با نام «شعری برای جنگ» شعری است که حداقل تا زمانی که کره زمین خالی از جنگ نشده، کاربرد دارد. طبعا منظورم نیز از کاربرد صرفا کاربردی اجتماعی نیست، بلکه کاربردی معنوی و انسانی است:
«میخواستم/ شعری برای جنگ بگویم/ دیدم نمیشود/ دیگر قلم زبان دلم نیست/ گفتم:/.../ باید برای جنگ/ از لوله تفنگ بخوانم/ با واژه فشنگ/.../ اما موشک زیبایی کلام مرا میکاست...»
انقلابی بودن قیصر یک مرحله دارد، زیرا او در حالت تکوین و تکامل است (همراه با خود او طبعا شعرش هم) اما از منظری دیگر، دو مرحله دارد؛ یکی زمانی که مستقیم در خدمت انقلاب بود و از جبهه و رزمندگان و شهید و انقلاب و درباره شخصیتهای انقلابی میسرود:
«در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
ما نیز چون خاکستری بر سر نکردیم
حتی خیال نای اسماعیل خود را
همسایه با تصویری از خنجر نکردیم»
شعرهای مرحله اول قیصر نیز از تازگیها و برجستگیهای بسیاری برخوردار بود که درباره آن ساعتها باید نوشت. قیصر در مرحله دوم انقلابی بودن در خدمت ارزشهای انقلاب بود اما به گونهای دیگر؛ یعنی دیگر طلبیدن امام زمان(عج) به طور مستقیم در شعرش رخ نمیداد، تا در آن جامعه آرمانی را آرزو کند، بلکه اینبار جزئینگرانه با حذف زمینههای تبعیض و چاپلوسی و حقارت انسان... از طریق پایین کشاندن نظم بیهوده و کوچکپرور اداری و حقیر شمردن قوانین اجتماعی دست و پاگیر تحقیرکننده انسان و...:
«این روزها که میگذرد هر روز
احساس میکنم که کسی در باد
فریاد میزند
احساس میکنم که مرا
از عمق جادههای مهآلود
یک آشنای دور فریاد میزند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که میآید...
روزی که دست خواهش، کوتاه
روزی که التماس، گناه است
و فطرت خدا
در زیر پای رهگذران پیاده رو
بر روی روزنامه نخوابد
و خواب نان تازه نبیند
روز ورود آزاد
روزی که روی درها
با خط سادهای بنویسند
تنها ورود گردنِ کج ممنوع!»
یا اینکه مثل یک شاعر انقلابی، عقیده خود را چنان گسترش میدهد که میتواند سایر عقاید را با هر مرام و مذهب و مسلکی دربرگیرد و شاعر انقلابی ایشان نیز باشد و نهتنها یک جامعه مسلمان:
«دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامههایشان
درد میکند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظههای ساده سرودنم
درد میکند
انحنای روح من
شانههای خسته غرور من
تکیهگاه بیپناهی دلم شکسته است
کتف گریههای بیبهانهام
بازوان حس شاعرانهام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد میزند ورق
شعر تازه مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف میزنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟»
حتی اشعار مذهبی قیصر و اشعاری که برای ائمه اطهار علیمالسلام سروده است، در پیوند با ارزشهای انقلاب است. البته این امر- پیوند داشتن این دو- طبعا از ایمان و عقیده وی برخاسته؛ همان گونه که جبهههای جنگ ما از منظر و قیاس معنوی و نه حجمی وی، یک صحنه کوچکتر از صحنه و واقعه کربلا تصور شده است. در واقع قیصر و شاعران انقلاب این عقیده را از چهرههای بزرگ انقلابی که در ظهور و پیروزی انقلاب اسلامی و روند آن موثر بودهاند کسب کرده و در شعرهای انقلاب خود لحاظ کردهاند؛ همانگونه که آن صحنه نخست را صحنه عشق نیز تصویر کردهاند:
«اگر نی پردهای دیگر بخواند
نیستان را به آتش میکشاند
سزد گر چشمها در خون نشیند
چو دریا را به روی نیزه بیند
شگفتا بی سر و سامانی عشق
به روی نیزه سرگردانی عشق!
ز دست عشق عالم در هیاهوست
تمام فتنهها زیر سر اوست»
در واقع، نقطه افتراق شعر و شخصیت قیصر و امثال او با بسیاری از دیگر چهرههای انقلابی شعر انقلاب در این بود که ایشان در همان صفا و صمیمیت و خالصی سالهای 57 و دفاعمقدس باقی ماندند و آن اصالت را حفظ کردند و مثل بسیاری با غرق شدن در مدیریتهای فرهنگی، از آن اصالت فاصله نگرفتند (بدیهی است که هیچ مدیریتی به خودی خود بد نیست)؛ شخصیتهایی که انقلابیونی از این دست پروردهاند:
«سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گردهایم!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمردهایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم».
***
ادبیات همواره ابزاری است برای جلو بردن ایدئولوژی
شعر بیطرف نیست
شعر هرگز بیطرف نیست، چرا که شاعر نمیتواند بیطرف باشد. حتی تعهد شاعر به «هنر برای هنر» خود نوعی طرفداری است؛ طرفداری از فیزیک زبان و بیاعتنایی به ارجاعات بیرون متنی که خود نوعی اعلام موضع در برابر آن ارجاعات به حساب میآید. در هنگامههای سیاسی و اجتماعی «شعر طرفدار» بیشتر سروده میشود، چرا که شاعر میخواهد با شعرش پاسخی به سفارشهای اجتماع بدهد.
«شعر مشروطه» چنین شعری است و «شعر انقلاب» نیز. شعر مشروطه به «نیما» میانجامد و شعر انقلاب هم به شعر متعهد دینی با صبغه سیاسی و اجتماعی امروز. «شعر طرفدار» شعری برونگراست و «من» در آن«من جمعی».
برونگرایی این شعر به دلیل وسعت و همهگیری حوادث سیاسی و اجتماعی بزرگ و مقهور شدن شاعر در برابر ولع بیانی و فضای ژورنالیستی و اقتدار مخاطب عام بروز میکند و گاه اثر را به رسانهای صرفا معنارسان بدل میکند.
«میروم مادر که اینک کربلا میخواندم...»
اما شاعرانی هستند که حتی در این وضعیت تلاش به برقراری نوعی تعادل بین فرم و محتوا را از یاد نمیبرند. «قیصر امینپور» اگر چه گاه مقهور جریان قدرتمند «شعر طرفدار» میشود اما غالبا در جهت رسیدن به آن تعادل به موفقیتهای چشمگیری دست مییابد. این موفقیتها در قوالب «دوبیتی و رباعی»، «غزل» و «نیمایی» بهمنصه ظهور میرسد و تا آخرین شعر او ادامه مییابد.
«من همسفر شراب از زرد به سرخ
من همره اضطراب از زرد به سرخ
یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ»
«در کوچه آفتاب»
«شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحی خنده را خراب کنید...»
«تنفس صبح»
«افتاد / آن سان که برگ / آن اتفاق زرد / میافتد
افتاد / آن سان که مرگ / آن اتفاق سرد / میافتد
اما / او سبز بود و گرم که / افتاد»
«تنفس صبح»
«من» در این آثار غالبا «من جمعی» است، چرا که شاعر در این برهه زمانی، زبان گویا یا بهتر است بگویم زبان زیباگوی جماعت است.
«تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
ما مرغ بیپریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است»
«آینههای ناگهان»
اما در همین اوان است که خود «قیصر» کمکم متوجه میشود، «من فردی» او کس دیگری است که جماعت، کمتر او را میشناسد.
طبیعی است که بروز این «من متشخص فردی» از «من جمعی» او که تا آن روز «من» غالب شعر او بوده است، آشناییزدایی کرده و مخاطب عام را کمکم غافلگیر میکند:
«این درد کوچکی نیست/ در روستای ما/ مردم/ شعر مرا به شور نمیخوانند/ گویا زبان شعر مرا، دیگر/ این صادقان ساده نمیدانند/ و برگهای کاهی شعرم را/ شعری که در ستایش گندم نیست/ یک جو نمیخرند/ از من گذشت/ اما دلم هنوز/ با لهجه محلی خود حرف میزند/ با لهجه محلی مردم...»
«آینههای ناگهان»
«قیصر» در آغاز، بروز این «من فردی» را درد مینامد و دغدغه ابدی و بیتخفیف خود برای جذب طیف هر چه وسیعتر مخاطب را علنا اعلام میکند.
پس تا انتها سعی در برقراری تعادل بین فرم و محتوا و بین سنت آشنای شعری و بدعتهای نوآورانه و ناآشنای شعری را سرلوحه کار خود قرار میدهد و از مرزهای موفقیت درمیگذرد.
مطالعات دامنهدار او در زمینه سنت و نوآوری و رابطه پیچیده آنها که در کتاب بسیار ارزشمند «سنت و نوآوری در شعر معاصر» رخنمون شده است، در این مسیر سخت و طولانی زیر بازوانش را گرفته است. بدین ترتیب او هرگز در دام جریانهای تندرو و رادیکال نوآورانه 3 دهه اخیر شعر ایران نیفتاد و در عین حال هیچکس نتوانست شعر او را مطلقا سنتی و ارتجاعی بخواند.
به عبارت دیگر حرکت و تکامل شعری «قیصر امینپور» از «من جمعی برونگرا»ی آغازین تا «من متشخص فردی درونگرا»ی واپسین، چنان منطقی و محتاطانه و پرحوصله شکل گرفته است که شعر او را از هرگونه انحراف از نرم پذیرفته شعری روزگارش مصون نگه داشته است. جالب اینجاست که این حرکت و تکامل در تمام قوالب مورد علاقه او که پیش از این نام برده شد با نسبتی یکسان به چشم میآید.
«خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری»
«گلها همه آفتابگردانند»
«پس کجاست؟/ چند بار/ جیبهای پاره پوره را/ پشت و رو کنم: / چند تا بلیت تا شده/ چند اسکناس کهنه و مچاله / چند سکه سیاه/ صورت خرید خوار و بار/ صورت خرید جنسهای خانگی.../ پس کجاست؟ یادداشتهای درد جاودانگی؟»
«گلها همه آفتابگردانند»
«دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچپچ کرد
چکچک، چکچک... چکار با پنجره داشت»
«دستور زبان عشق»
و سهشنبه، هشتم آبان سال 1386 نقطه پایان این جستوجو و تکاپوی پایانناپذیر «قیصر امینپور» بود. روز ناگزیری که همه شاعران تجربه خواهند کرد اما تنها برخی از آنها به قلهای که او به آن رسید، نزدیک خواهند شد. اگر چه اکثر آنها فروتنی شگرف و شگفت او را نخواهند داشت و به همین سبب مقبولیت خاص و عام «امینپور» را هرگز تجربه نخواهند کرد. آنگاه که مرگ، تنها مرگ، دست و پا خواهد زد:
«مرد ماهیگیر/ طعمههایش را به دریا ریخت/ شادمان برگشت/ در میان تور خالی/ مرگ/ تنها/ دست و پا میزد».
«دستور زبان عشق»
***
2 غزل از حمید سبزواری در رثای قیصر امینپور
ای خوش آن سر که ترک سودا کرد
عشق را مومنانه معنا کرد
هِشت آیینهای مقابل چشم
عالمی را در آن تماشا کرد
روزگاری به کوی فقر نشست
پشت بر رنگ و بوی دنیا کرد
روزنی بر جهان درد گشود
گرهی را ز پای دل وا کرد
قطرهای از سبوی رنج چشید
ره به دریای مهر پیدا کرد
کوله باری ز عاشقی سرشار
هشت بر دوش و عزم فردا کرد
دامن از فتنه زمین برچید
پشت بر ذیل و رو به بالا کرد
***
وه چه زیباست، گرچه سرور بود
در صف دردباوران، سر بود
غافل از حال دردمندان، نه...
غمگساری امیدپرور بود
دستگیر ستمکشان زمین
خستگان را معین و یاور بود
با محبان و مهرورزان دوست
باصفا پیشگان برادر بود
نه اسیری هوی، نه یار هوس
سیرچشمی سپید دفتر بود
بینیاز از ستایش و تعظیم
خاکساری به خسروان سر بود
گرچه هم صحبت فقیران بود
جامه فقر داشت، «قیصر» بود
ارسال به دوستان
تعداد مبتلایان «کووید - 19» در ایران به 83505 و شمار قربانیان به 5209 نفر رسید
کاهش مراجعه به بیمارستانها
* معاون استاندار قم: احتمال موج دوم کرونا هست
گروه اجتماعی: بررسی آمارهای جدید کرونایی در کشور نشان میدهد بار دیگر روند مرگومیر افزایش یافته اما روند ابتلا همچنان نزولی است. به گزارش «وطنامروز» مسؤولان وزارت بهداشت اعلام کردند که مراجعه به بیمارستانها برای درمان کرونا به طور محسوسی کاهش یافته است. کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت درباره آخرین آمار کرونا گفت: از ظهر یکشنبه تا ظهر دوشنبه تعداد هزار و ۲۹۴ بیمار جدید مبتلا به «کووید -۱۹» در کشور شناسایی شدهاند که با این احتساب آمار مبتلایان به ۸۳ هزار و ۵۰۵ نفر رسید. جهانپور ادامه داد: متأسفانه در طول ۲۴ ساعت ۹۱ بیمار «کووید-۱۹» جان خود را از دست دادند که بر همین اساس، تا امروز ۵ هزار و ۲۰۹ نفر از بیماران کرونا در کشور فوت شدهاند. سخنگوی وزارت بهداشت تاکید کرد: تا امروز ۵۹ هزار و ۲۷۳ نفر از بیماران بهبود یافته و از بیمارستان ترخیص شدهاند. همچنین تعداد ۳ هزار و ۳۸۹ نفر از بیماران مبتلا به «کووید-۱۹» در وضعیت شدید بیماری و تحت مراقبتهای ویژه قرار دارند. جهانپور گفت: تاکنون ۳۵۳ هزار و ۱۲ مورد آزمایش تشخیص «کووید-۱۹» در کشور انجام شده است.
* علل کاهش روند ابتلا
معاون درمان وزارت بهداشت با اشاره به روند رو به کاهش مراجعان سرپایی، بیماران بستری و مورتالیتی کرونا در روزهای اخیر، افزود: نمیتوانیم به طور قطع بگوییم آمار کرونا در ماههای آتی به صفر میرسد ولی با توجه به روند رو به کاهش آن، دانشگاههای علوم پزشکی کشور باید هر چه سریعتر نسبت به ساماندهی بیماران مبتلا به کرونا و خروج از بحران برنامهریزی کنند. قاسم جانبابایی ادامه داد: از ابتدای بحران کرونا تاکنون درآمد اختصاصی بیمارستانها بشدت کاهش یافته و از طرفی توقف پیگیری درمان بیمارانی که به علت ترس از همهگیری کرونا از ادامه درمان و مراجعه به بیمارستانها اجتناب کردهاند نیز پیامدهای ناگواری را در پی خواهد داشت. جانبابایی با بیان این نکته که هزینه درمان کرونا بسیار بالاتر از بیماران معمولی است، افزود: در ادامه مسیر بحران کرونا باید پرداختی کارکنان و سایر هزینههای مراکز ریفرالی که به عنوان مرکز خدمت دهنده کرونا تعیین میشوند به طور ویژه دیده شود. وی گفت: طبق تجربیات این بحران، نحوه مدیریت بیماری کرونا در کاهش مورتالیتی آن نقش بسزایی دارد. از این رو تیمهای مدیریتی و درمانی قوی در بیمارستانها بر میزان موفقیت در این بحران و نجات جان مردم بسیار موثرند.
* هیچ تغییری در رفتار خانوادگی 85 درصد مردم رخ نداده است
با شیوع کرونا خیلیها نگران تغییر رفتار اعضای خانواده و افزایش تنشهای خانوادگی بودند اما معاون وزیر کشور و رئیس سازمان امور اجتماعی گفت: با شیوع ویروس کرونا و حضور بیشتر مردم در منازل 85 درصد مردم اعلام کردهاند هیچ تغییری در رفتار خانوادگی آنها رخ نداده است. تقی رستموندی در گفتوگو با فارس، درباره افزایش خشونتهای خانوادگی به واسطه شیوع ویروس کرونا و حضور بیشتر اعضای خانواده در منزل اظهار داشت: چنین چیزی مطرح نیست. بر اساس آخرین آمایشهای انجام شده توسط ایسپا (مرکز افکارسنجی ایران) 85 درصد از مردم اعلام کردند هیچ تغییری در رفتار خانوادگی آنها رخ نداده و آن 15 درصد هم ناشی از تغییر سبک زندگی است. وی افزود: به واسطه اینکه اعضای خانواده بیشتر کنار هم هستند، بتدریج مهارتهای ارتباطی نیز افزایش پیدا میکند و با کاهش قرنطینه نیز این مشکل برطرف خواهد شد.
* ۸۰۸۵۶ پرستار در تماس مستقیم با بیماران کرونا
معاون پرستاری وزارت بهداشت به ارائه گزارشی از خدمات نیروهای پرستاری در بحران کرونا پرداخت. مریم حضرتی در ارتباط ویدئوکنفرانسی با خبرنگاران، با اشاره به خدماتی که پرستاران در مراقبت از بیماران کرونا ارائه میدهند، گفت: ارتباط مستقیم با بیماران و در مدت زمان طولانی، باعث شده تعدادی از نیروهای پرستاری، گرفتار این ویروس شده و جان خود را از دست بدهند. وی افزود: بیش از ۶۵ درصد از نیروهای پرستاری در مراقبت مستقیم از بیماران کرونایی قرار دارند. در واقع ۸۰۸۵۶ پرستار فقط در مراکز دانشگاهی و دولتی درگیر بیماران کرونا هستند. وی با اعلام اینکه ۱۴۲۹۰۵ نفر از بیماران دچار بیماری حاد تنفسی در بیمارستانها تحت مراقبت پرستاران قرار داشتهاند، گفت: ۴۰۵ مرکز مشاوره مراقبت در منزل نیز به طور فعال مشغول ارائه خدمت به بیماران کرونایی هستند. معاون پرستاری وزارت بهداشت با اشاره به اینکه ۳۰۵۴ نفر نیروی داوطلب پرستاری در خدمت بیماران کرونایی بودهاند، افزود: تاکنون ۴۴۵۶ پرستار خارج از روال اداری، جذب و مشغول کار شدهاند و مجوز جذب ۳۰۰۰ نفر نیروی پرستاری نیز صادر شده است. حضرتی درباره تعدیل نیروهای پرستاری در برخی بیمارستانهای خصوصی، گفت: ما اصلاً با این موضوع موافق نیستیم پرستاری که در دوره بحران تلاش کرده تعدیل شود و از سازمان نظام پرستاری خواستیم فهرست اسامی پرستاران تعدیل شده را اعلام کند. وی افزود: پرستارانی که از اسفند ۹۸ تعدیل یا اخراج شدهاند به سازمان نظام پرستاری مراجعه کنند تا موضوع را پیگیری کنیم.
* مبادی ورودی و خروجی در 2900 نقطه کشور کنترل شد
«با شیوع ویروس کرونا و در راستای اجرای تصمیمات ستاد ملی مقابله با کرونا، در 2900 نقطه از کشور مبادی ورودی و خروجی کنترل شد». مصطفی رحمانیفضلی، وزیر کشور در جلسه شورای اجتماعی کشور که با حضور دستگاههای ذیربط برگزار شده بود، با اعلام این مطلب اظهار داشت: در جلسه درباره آثار اجتماعی شیوع ویروس کرونا مباحثی مطرح شد و از سوی دستگاههای مختلف همه ابعاد آن نیز دیده شده است. وی یادآور شد: دستگاهها گزارشهای مفید و جامعی درباره مقابله با ویروس منحوس کرونا ارائه دادند که به دلیل نظام اطلاعرسانی ضعیف این اقدامات کمتر به استحضار مردم رسیده است. رحمانیفضلی افزود: در روزهای نخست ما شناختی از این ویروس نداشتیم و حتی کیت شناسایی آن هم در اختیار ما نبود. قبل از شیوع این بیماری تولید ماسک در کشور 609 هزار عدد بود که امروز به 4 میلیون در روز رسیده است. وی خاطرنشان کرد: درباره تولید دستگاه اکسیژن نیز امروز توانستهایم به حد نیاز این دستگاه را در کشور تولید کنیم. وزیر کشور بیان داشت: مشکلات تخت بیمارستانی داشتیم ولی امروز با کمک نیروهای مسلح و همت مراکز بهداشتی و درمانی این مشکل وجود ندارد. رحمانیفضلی گفت: بلافاصله با شیوع ویروس کرونا تمام مراکز تجمعی مانند مدارس، دانشگاهها و دیگر مشاغل تعطیل شدند. وی گفت: در 2900 نقطه در کشور، ورودی و خروجیها را کنترل میکردیم و در هر شیفت 20 نیروی انسانی حضور داشت که این نیروها از سوی هلالاحمر و دیگر نهادهای مردمی تامین میشد. وزیر کشور با تاکید بر اینکه مردم همکاری خوبی برای مقابله با شیوع ویروس کرونا داشتند، گفت: ستاد مقابله با این ویروس تشکیل شد و در حال حاضر رئیسجمهور مسؤول این ستاد است و جلسات را در حد کارگروهها و کمیتههای مختلف پیگیری میکند و بارها به صورت ویدئوکنفرانس با استانداران جلساتی داشتهاند.
رحمانیفضلی گفت: پس از 2 ماه از شیوع ویروس کرونا در هیچ حوزهای مشکل نداریم و با قدرت با این ویروس مقابله میکنیم.
***
[معاون استاندار قم: احتمال موج دوم کرونا هست]
«در صورتی که فاصلهگذاری هوشمند به صورت عملی در استان اجرا نشود، ممکن است بار دیگر شاهد موج فزاینده این بیماری باشیم». بیژن سلیمانپور معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری قم در جلسه شورای اطلاعرسانی استان قم در سالن کرامت استانداری بیان کرد: تختهای بیمارستانی قم در روزهای اخیر با افزایش تقریبی بیماران مبتلا به کرونا روبهرو شده و در صورت غفلت ممکن است موج دوم این بیماری در قم آغاز شود. وی در ادامه گفت: ۱۰ هزار واحد صنفی فاقد پروانه در قم مشغول فعالیت هستند و باید برای ثبتنام آنها در سامانه سلامت و ملزم کردن شان به رعایت پروتکلهای بهداشتی تدبیر بهتری اندیشیده شود. معاون استاندار قم اضافه کرد: آن چیزی که در رابطه با اصناف مهم است، رعایت پروتکلهای بهداشتی است و نباید به ثبتنام ۹۰ درصد واحدهای صنفی قم در سامانه سلامت دلخوش بود. وی گفت: مدیران استانی در بیان واقعیتهای کرونا و خطرات ناشی از آن شجاعت بیشتری به خرج بدهند و از ترس حضور رسانهها و انتشار خبر واهمهای به خرج ندهند و سلامت مردم را فدای مصلحتهای شغلی نکنند.
ارسال به دوستان
رئیس قوهقضائیه از توجیه معدومسازی جوجهها توسط برخی مسؤولان انتقاد کرد
زندهکشی جوجهها غیرقانونی است
گروه سیاسی: کشتار میلیونها جوجه که با واکنش گسترده مردم مواجه شد، علاوه بر ابعاد اقتصادی و اجتماعی، حال بعد قضایی نیز پیدا کرده است. روز گذشته رئیس قوهقضائیه به این موضوع واکنش نشان داد. به گزارش «وطن امروز»، آیتالله سیدابراهیم رئیسی با انتقاد از زندهکشی جوجههای یکروزه گفت: کشتار جوجهها که دل مردم را به درد آورد، اقدامی غیرقانونی، غیرشرعی و غیراخلاقی بود و بدتر از آن توجیهاتی بود که از سوی مسؤولان صورت گرفت که این کار را مسبوق به سابقه و ضروری دانستند. در این جلسه حجتالاسلام درویشیان، رئیس سازمان بازرسی کل کشور با ارائه گزارشی درباره کشتار جوجههای یکروزه، اعلام کرد: این موضوع با دستور ریاست محترم قوهقضائیه بلافاصله مورد بررسی قرار گرفت و با توجه به اینکه ایران بزرگترین صنعت طیور را در منطقه دارد، لازم بود در ایام کرونا با توجه به کاهش تقاضا، سیاست کاهش تولید زودتر به تولیدکنندگان ابلاغ شود اما مصوبه کاهش ۱۵ میلیونی تولید جوجه یکروزه در روز هجدهم فروردینماه و درست زمانی به مرغداران ابلاغ شد که جوجههای یکروزه تولید شده بودند. وی درباره تخصیص ارز برای واردات 5/2 میلیون تن غذای مرغ نیز گفت: عدم تخصیص این مبلغ با وجود مصوبههای قانونی سبب افزایش قیمت نهادههای طیور شد که همین امر ضرر و زیان تولیدکنندگان را در پی داشت و یکی از عوامل از بین رفتن میلیونها جوجه شد.
کشتار جوجههای یکروزه به بحث داغ این روزها تبدیل شده است. روزهای اخیر کلیپهایی در فضای مجازی منتشر شده است که نشان میدهد چند هزار جوجه یکروزه زنده در خاک دفن میشوند؛ فیلمهایی که تاثر مردم را در پی داشت و به تبع آن با واکنش منفی مردم و برخی مسؤولان مواجه شد. نمایندگان مرغداریها معتقدند به علت قیمت پایین مرغ در بازار و گران شدن نهادههای طیور عملا هزینه پرورش جوجهها گرانتر از فروش میشود و همین امر موجب شد تا قید جوجههای یکروزه را بزنند و این جوجهها را در خاک دفن کنند! حتی برخی نمایندگان اصناف مربوط به صنعت مرغ و طیور معدومسازی میلیونها جوجه را اقدامی مسبوق به سابقه عنوان کردند و انتشار ویدئوها از معدومسازی اخیر را مشکوک خواندند.
ارسال به دوستان
واکنش فرماندار ویرجینیا به ادعای کاخ سفید درباره خوب بودن وضعیت تجهیزات پزشکی در آمریکا:
ترامپ هذیان میگوید
گروه بینالملل: آمار مبتلایان کرونا در آمریکا دیروز به 764,265 نفر و تعداد تلفات به 40,565 نفر رسید. به گزارش «وطن امروز»، آمار کلی مبتلایان در دنیا به عدد 2,418,429 نفر و تعداد تلفات کرونا در دنیا هم به 165,739 نفر رسید. با این عدد، یکچهارم آمار کلی تلفات دنیا متعلق به آمریکاییهاست که عدد بزرگی محسوب میشود.
اتفاق جالبی که دیروز در آمریکا افتاد افشای سند دیگری مبنی بر اطلاع کامل دولت ترامپ از شیوع کرونا هفتهها پیش از ایجاد اپیدمی در آمریکا بود. روزنامه واشنگتنپست به نقل از مقامات آمریکایی گزارش داد دهها متخصص دولت آمریکا در مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای سازمان جهانی بهداشت در ژنو کار میکنند و اطلاعات مربوط به شیوع کرونا را بموقع به واشنگتن منتقل کردهاند. معلوم نیست آیا کارشناسان آمریکایی مجوز انتقال اطلاعات به دولت خود را داشتهاند یا خیر و آیا بر فرض وجود مجوز، چرا بقیه دولتها بموقع در جریان این اطلاعات قرار نگرفتهاند. با این حال، این موضوع نشان میدهد ترامپ کاملا بموقع در جریان موضوع قرار گرفته و ادعای پنهانکاری بقیه کشورها یا کمکاری سازمان جهانی بهداشت در این موضوع دروغ است. در واقع ترامپ با همین استدلال بودجه (کمک آمریکا) سازمان جهانی بهداشت را قطع کرد. براساس گزارش واشنگتنپست، این مقامات میگویند، تعدادی از کارکنان مرکز کنترل بیماریهای آمریکا به طور مرتب و به عنوان بخشی از دوران کاری خود در سازمان جهانی بهداشت در ژنو مشغول فعالیتند. مقامات ارشد بهداشتی منصوب ترامپ نیز در زمان بحران به طور منظم و در بالاترین سطوح با سازمان جهانی بهداشت شور و مشورت کردهاند. واشنگتنپست در ادامه افزود: حضور این تعداد از مقامات آمریکایی اتهامات ترامپ علیه سازمان جهانی بهداشت درباره عدم توصیههای بموقع در زمینه شیوع ویروس کرونا، محافظت از چین و مسؤولیت این سازمان در شیوع ویروس در ایالات متحده آمریکا را تضعیف میکند. بر اساس این گزارش، دولت آمریکا همچنین نوک پیکان انتقادات خود را علیه پکن گرفته و چین را متهم به پنهانکاری در زمینه شیوع کرونا کرده است. این روزنامه آمریکایی نوشت: ترامپ همواره از روابط شخصی خوب خود با «شی جین پینگ» رئیسجمهور چین صحبت میکند و مایل به آسیب دیدن روابط تجاری با این کشور نیست. به نظر میرسد دیواری کوتاهتر از سازمان جهانی بهداشت که یک سازمان بیدفاع است پیدا نکرده است.
حامیان ترامپ اما همچنان از متهم کردن چین کوتاه نمیآیند. دبورا بریکس، کارمند وزارت خارجه آمریکا که عضو تیم کاخ سفید در مبارزه با کروناست در پاسخ به سوالی درباره حضور بسیاری از متخصصان آمریکایی در مرکز کنترل بیماریهای سازمان جهانی بهداشت و پنهانکاری در این زمینه، از پاسخ صریح طفره رفت و نگاهها را متوجه چین و نیاز به ارتباطات بیشتر این کشور با بقیه کشورهای جهان در این زمینه کرد.
* بازی ترامپ با فرمانداران
اخبار دیروز آمریکا منحصر به افشای اطلاع رئیسجمهور این کشور از روند شیوع کرونا نبود، بلکه برای چندمین روز متوالی نشست خبری ترامپ به موضوع تنش وی با فرمانداران ایالتها اختصاص یافت. وی که چند روز پیش هوادارانش را دعوت به نافرمانی مدنی در ایالتهایی که فرمانداران آنها به ادامه قرنطینه تمایل دارند، کرده بود، گفت: ما در حال مذاکره با فرمانداران محلی درباره استراتژی رفع محدودیتها هستیم. وی با عقبنشینی تلویحی از اظهارات قبلی خود، گفت: دولت آماده کمک به فرمانداران است تا مطمئن شویم کارها آنطور که باید انجام میشود.
* فرماندار ویرجینیا: ترامپ هذیان میگوید تجهیزات کافی تست نداریم
در حالی که رئیسجمهور آمریکا روز شنبه از ظرفیت بزرگ این کشور در تست کرونا خبر داده بود، فرماندار ویرجینیا روز یکشنبه با رد این ادعای ترامپ، گفت رئیسجمهور آمریکا هذیان میگوید. بازی لفظی ترامپ شاید برای مردم آمریکا جذاب و قابل باور باشد اما برای فرمانداران آمریکایی که اکثر آنها کهنهکار عالم سیاست هستند قابل باور نیست. آخرین موردش هم سخنان فرماندار ویرجینیاست که صراحتا به اظهارات ترامپ درباره گل و بلبل بودن وضعیت تجهیزات پزشکی در آمریکا تاخت. رالف نورتام، فرماندار ایالت ویرجینیا در واکنش به سخنان دونالد ترامپ، گفت که این ایالت تجهیزات مورد نیاز برای انجام تست کرونا را ندارد. وی که با سیانان مصاحبه میکرد در پاسخ به سوال خبرنگار این شبکه که پرسید ترامپ گفته به اندازه کافی در سراسر آمریکا تجهیزات تست کرونا وجود دارد، گفت: مطرح کردن این کلمات [توسط ترامپ] هذیانگویی است. نورتام افزود که ایالت وی هر روز برای دستیابی به تجهیزات حفاظت فردی و تجهیزات تست کرونا باید بجنگد. وی اضافه کرد: این یک تست ساده نیست. باور میکنید یا نه؟ ما ابزارهای کافی نداریم. ترامپ روز شنبه در جریان کنفرانس خبری خود مدعی شد: ما ظرفیت تست [کرونای] عظیمی داریم. برخی در تلاش هستند موضوع تست گرفتن را سیاسی کنند.
* تمجید خبرگزاری آمریکایی از مدیریت کرونایی چین در مقایسه با ترامپ
خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس در یادداشت مهمی با توجه به صحبتهای ترامپ در نشستهای خبری اخیر وی، حقایقی را درباره سوءمدیریت وی نمایان کرد. این خبرگزاری در گزارشی اقدام ترامپ در مقصر دانستن فرمانداران و دولت اوباما برای کمبود تجهیزات تست تشخیص کرونا را غلط خواند و نوشت: دونالد ترامپ که قدرت خود را در کنگره و در پاسخ به بیماری کرونا مانند یک پادشاه دانسته بود، آخر هفته گذشته به جای اینکه خود یا دولت فدرال را مقصر بداند، فرمانداران ایالتها را مقصر هرگونه مشکل مربوط به تست تشخیص کرونا دانست و گفت فرمانداران مسؤول این کار هستند؛ آنها از تمام ظرفیت تجهیزات تست کرونا که دولت فدرال تولید کرده و در اختیار آنان قرار گرفته استفاده نمیکنند.
آسوشیتدپرس صحبتهای ترامپ را نادرست خواند و در ادامه نوشت: ترامپ از رو راست بودن چین در بحبوحه این بیماری تمجید نکرد و آمریکا را به دلیل آمار کم مرگومیر ناشی از کرونا پیروز دانست اما واقعیت اکنون چیز دیگری را نشان میدهد و تمجید ترامپ از کشورش خیلی زود بود.
خبرگزاری آسوشیتدپرس با اشاره به نقل قولی از ترامپ مبنی بر اینکه فرمانداران نمیخواهند از تمام ظرفیت تجهیزاتی که در اختیار آنان قرار دارد، استفاده کنند، نوشت: صحبتهای رئیسجمهوری آمریکا با یکی از مشاوران ارشد بهداشتی او مغایرت دارد. این خبرگزاری همچنین درباره اینکه ترامپ میگوید تنها فرمانداران دموکرات به کمبود تجهیزات اعتراض کردهاند، نوشت: نگرانی از کمبود تجهیزات تست تشخیص کرونا تنها مربوط به فرمانداران دموکرات نبوده و چندین فرماندار جمهوریخواه نیز به این مشکل اشاره کردهاند.
این خبرگزاری در ادامه نوشت: اینکه ترامپ اصرار دارد دولت اوباما را مقصر تأخیر در تست تشخیص کرونا بداند اشتباه است. این ویروس تا اواخر سال گذشته (میلادی) وجود نداشت، بنابراین اوباما هیچ تجهیزاتی برای این تست نداشت تا ترامپ به ارث ببرد. مرکز کنترل و پیشگیری بیماری در آمریکا تلاش کرد تست تشخیص کرونا را ماه ژانویه آغاز کند اما به دلیل مشکلی که کیتهای تشخیص کرونا پیدا کرده بودند و حل این مشکل 2 هفته زمان برد، در ماه فوریه، تشخیص این بیماری به تعویق افتاد. خبرگزاری آسوشیتدپرس با اشاره به صحبتهای ترامپ در این نشست خبری نوشت: این صحبتها تأییدشده نیست و نشان از سوءمدیریت ترامپ دارد. این خبرگزاری در ادامه نوشت: در هر کشوری، سن و سلامتی کلی جمعیت آن، عوامل مهمی هستند. کشوری مانند ایتالیا جمعیت پیرتری نسبت به آمریکا دارد و بر اساس اطلاعات، این افراد بیشتر در معرض خطر از دست دادن جان خود بر اثر ابتلا به ویروس کرونا هستند. آسوشیتدپرس با نادرست خواندن صحبتهای ترامپ نوشت: علاوه بر عامل سن و سال، شرایط سلامتی افراد نیز خطر مرگومیر ناشی از کرونا را افزایش میدهد؛ چاقی، دیابت و تنگی نفس در جوامع سیاهپوست آمریکا رایجتر از بقیه جوامع آمریکایی است. خبرگزاری آسوشیتدپرس با اشاره به توئیت ترامپ مبنی بر اینکه آمار مرگومیر ناشی از کرونا در چین خیلی بیشتر از چیزی است که آنها اعلام کردهاند، نوشت: حتی با وجود ادعای ترامپ مبنی بر اینکه چین آمار خود را نصف کرده، میزان تلفات کرونایی آمریکا 7 برابر چین است، در حالی که چین 4 برابر آمریکا جمعیت دارد.
* سیانان: ترامپ، فردی قلدر و ابله است
نه فقط آسوشیتدپرس که حالا سیانان هم با جسارت بیشتری به ترامپ حمله میکند. این رسانه در گزارشی اعلام کرد: ترامپ هر روز با گسترش دامنه شیوع کرونا در آمریکا، حرف تازهای میزند. آیا او نمیفهمد اگر هر روز مانند یک ابله جلوی دوربین ظاهر شود در تغییر نگرش مردم آمریکا نسبت به خودش کمک نمیکند؟ این رسانه افزود: مردم آمریکا از این وضع خسته شدهاند و این مسأله را میتوان در نظرسنجیها مشاهده کرد. مردم نمیخواهند حرفهایی از این نوع را بشنوند که عملکرد او (ترامپ) چقدر عالی است! همه میدانند که به اندازه کافی در کشور، تست کرونا گرفته نمیشود. سیانان افزود: مردم نمیخواهند اگر تست کرونا به اندازه کافی نباشد، به سر کارشان بازگردند. آیا کاخ سفید اینقدر آشفته است؟ آیا کسی در کاخ سفید نیست که به رئیسجمهور این مسائل را بگوید؟ سیانان افزود: آیا کسی نیست در مقابل او بایستد که هر روز در نشستهای خبری، در نقش قلدر ظاهر میشود. آیا کسی نیست به وی بگوید وقتی در مقابل مردم آمریکا قرار میگیری باید حقایق را بگویی و از ایفای نقش یک قلدر بزرگ دست بکشی؟!
***
[کاهش اعتماد به ترامپ]
این بدترین خبر برای ترامپ است. کاهش اعتماد مردم به سخنان وی روی دیگرش میتواند افزایش احتمال شکست در انتخابات باشد. یک نظرسنجی تازه در آمریکا نشان میدهد شهروندان این کشور اعتماد بیشتری به سخنان آنتونی فائوچی، رئیس مرکز آلرژی و بیماریهای آمریکا و اندرو کومو فرماندار نیویورک درباره ویروس کرونا دارند تا دونالد ترامپ، رئیسجمهور این کشور. به نوشته روزنامه ایندیپندنت، نظرسنجی مشترک شبکه خبری «انبیسی» و روزنامه «والاستریتژورنال» نشان داد که از هر 5 آمریکایی، 3 نفر به گفتههای فائوچی درباره ویروس کرونا اعتماد دارند. این نظرسنجی که در خلال 13 تا 15 آوریل (25 تا 27 فروردین) برگزار شد، نشان داد اعتماد عمومی به سخنان کومو درباره ویروس کرونای جدید بالاست و تنها 17 درصد به گفتههای او اعتمادی ندارند. به نوشته ایندیپندنت، اعتماد عمومی به سخنان ترامپ در این نظرسنجی نیز پایین بود و تنها 36 درصد به سخنان ترامپ درباره بحران پزشکی حال حاضر ایالات متحده اعتماد دارند. 52 درصد شرکتکنندگان در این نظرسنجی به سخنان ترامپ درباره ویروس کرونا اعتماد ندارند. این نظرسنجی با شرکت 900 شهروند آمریکایی با حاشیه خطای 3 درصد و از طریق گفتوگوی مستقیم انجام شد. نظرسنجی جدیدی نیز که در روزهای گذشته به صورت مشترک توسط شبکههای «ایبیسی» و مؤسسه «ایپسوس» انجام شد، نشان داد اکثریت جامعه آمریکا از عملکرد دونالد ترامپ در موضوع ویروس کرونا راضی نیستند. بر این اساس، ۵۲ درصد آمریکاییها از عملکرد ترامپ ناراضی هستند که نسبت به نظرسنجی مشابه در 2 هفته قبل، افزایش ۹ درصدی داشته است. همچنین ۸۹ درصد شرکتکنندگان در این نظرسنجی از وضعیت شیوع ویروس کرونا در آمریکا بسیار نگران هستند.
ارسال به دوستان
آمریکا علیه آمریکا!
علیرضا حسینزاده: درست در بحبوحه شیوع کرونا، منازعات قدرت در آمریکا بشدت پیچیده شده است! روند کاهشی محبوبیت ترامپ در 6 ایالت تعیینکننده و حساس «آریزونا، ویسکانسین، پنسیلوانیا، اوهایو، فلوریدا و میشیگان» سبب شده تردیدهای جدی و پررنگی درباره پیروزی مجدد وی در انتخابات ریاستجمهوری ماه نوامبر امسال (آبانماه) ایجاد شود. در مقابل، «جو بایدن» که به دنبال حذف سازماندهیشده «برنی سندرز» از سوی سران حزب دموکرات راهی مرحله نهایی انتخابات شده است فعلا بدون کمترین زحمتی، مشغول واریز قسمتی از آرای رئیسجمهور فعلی آمریکا به سبد خود و حزب متبوعش است.
در این شرایط خاص، ترامپ ساکنان ایالاتی مانند «مینهسوتا»، «میشیگان» و «ویرجینیا» را خطاب قرار داده و از آنها خواسته ضمن قیام علیه فرمانداران دموکرات این ایالات، قرنطینه حاکم در این ایالات را که به سبب شیوع کرونا و جلوگیری از ابتلای تصاعدی افراد ایجاد شده است در هم شکنند. جدال ترامپ و فرمانداران دموکرات برخی ایالات آمریکا، مورد توجه و البته تعجب بسیاری از تحلیلگران قرار گرفته است. این موضوع نهتنها در سالهای اخیر، بلکه طی دهههای اخیر نیز بیسابقه بوده است که «رئیسجمهور مستقر»، از ساکنان یک ایالت بخواهد علیه فرماندار خود قیام کنند. اگر چه دوگانه «رئیسجمهور/ فرماندار» در آمریکا همواره پررنگ و چالشبرانگیز بوده و قدرت اجرایی فرمانداران ایالات در موارد زیادی بر قدرت رئیسجمهور غلبه دارد اما در اینجا ما از «اختلاف» سخن نمیگوییم! آنچه امروز در آمریکا رخ میدهد مصداق عینی نوعی «جنگ واقعی» است! جنگی که در آن کسی که در رأس معادلات سیاسی آمریکا حاضر است، معترضان اسلحه به دست را در میشیگان تشویق به ماندن در خیابانها و ادامه مقاومت در برابر فرماندار دموکرات این ایالت میکند!
امروز ما از «احیای جنگ داخلی» در ایالات متحده آمریکا سخن میگوییم. «رکس تیلرسون» وزیر سابق خارجه آمریکا، نوامبر سال گذشته، قبل از آنکه با بحرانهایی مانند شیوع کرونا در ایالات متحده مواجه شویم، اظهار داشت: «وضعیت کنونی آمریکا قابل درک نیست. از احزاب آمریکایی میخواهیم گفتمانی عقلانی و متمدنانه اتخاذ کنند. اوضاع کنونی آمریکا مشابه دوران جنگ داخلی است. طغیان سیاسی کنونی در حد دوران جنگ داخلی است. من نگران کشورمان هستم. هر 2 حزب باید با یکدیگر همکاری کنند».
مصادیق طغیان در «آمریکای امروز» کاملا مشخص است! بایدن و ترامپ مشغول مجادله بر سر سلامت و جان شهروندان آمریکایی با هدف پیروزی در انتخابات هستند.
در این کشمکش کثیف، اساسا اهمیتی ندارد که چه تعداد از شهروندان آمریکایی به کرونا مبتلا یا بر اثر آن قربانی شوند. آنچه برای ترامپ و بایدن و در سطحی وسیعتر، میان دموکراتها و جمهوریخواهان موضوعیت دارد، «تصاحب قدرت» است. بایدن و ترامپ خود را مانند ژنرالهایی میبینند که در مقابل هم صفآرایی کرده و مردم نیز- بخواهند یا نخواهند- باید نقش پیادهنظام آنها را ایفا کنند. در دوران جنگ داخلی آمریکا بین سالهای 1861 تا 1865 میلادی، ایالتهای شمالی به رهبری «آبراهام لینکلن» (از حزب جمهوریخواه) و 11 ایالت جنوبی تحت فرمانروایی «جفرسون دیویس» نبردی طولانی را با یکدیگر آغاز کردند و در نهایت، کار با شکست ایالات جنوبی پایان یافت. امروز جنگی میان «شمال» و «جنوب» در ایالات متحده متصور نیست! در برهه کنونی، «ایالات آبی دموکرات» و «ایالات قرمز جمهوریخواه» بر سر تصاحب قدرت به جان هم افتادهاند. با این حال، به نظر میرسد این بار بخش عمدهای از شهروندان آمریکایی حاضر به شرکت در این نبرد نیستند! آنها مشتاقانه به دنبال «گذار از وضعیت موجود» هستند! اگر چه 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه بارها در مقابل تشکیل «جریان سوم» در آمریکا که «منتقد نظام سرمایهداری» و «زد و بندهای پنهان در والاستریت» باشد مقاومت کردهاند اما به نظر میرسد این بار ماجرا فرق میکند!
شاید تا قبل از شیوع ویروس کرونا، عمیقترین و دورترین نقطه نگاه مردم آمریکا به آینده، معطوف به «انتخابات ماه نوامبر» بود. آنها منتظر بودند ببینند در جدال تکراری الاغها و فیلها، در نهایت چه کسی پیروز میشود و تا سال 2024، در کاخ سفید حضور مییابد. اما شیوع ویروس کرونا و ناتوانی کاخ سفید در مهار حداقلی آن، تیشه به ریشه نظام فکری و سیاسی حاکم بر آمریکا زده است. امروز «بنیانهای قدرت» و «پیشفرضها و ثوابت حکمرانی» در ایالات متحده به چالش کشیده شده است. در چنین شرایطی «انتخابات ریاست جمهوری 2020» نهتنها یک «نقطه غایی» برای شهروندان آمریکایی محسوب نمیشود، بلکه اهمیت خود را برای کسانی که تا دیروز در فضای فانتزی رقابت «بایدن/ ترامپ» سیر میکردند، از دست داده است. شهروندان آمریکایی در ماورای منازعاتی که امروز رخ میدهد، نگاه به آینده دارند؛ آیندهای که در آن قطعا خبری از تصاحب قدرت توسط «جمهوریخواهان مغرور» و «دموکراتهای فرصتطلب» نخواهد بود.
ارسال به دوستان
در شرایطی که تحریمهای آمریکا در روند مبارزه ایران با کرونا و درمان مبتلایان خلل وارد کرده تعدادی از فعالان فتنه 88 خواستار ادامه تحریمها و تداوم فشار به کشور شدند
جنبش مرگ
* درخواست فعالان فتنه از دولت آمریکا برای پا برجا نگه داشتن نظام تحریمها کاسبی با مرگ انسانهایی است که قربانی اهداف و منافع سیاسی این جریان میشوند
گروه سیاسی: «اوباما اوباما یا با اونا یا با ما»، شعاری آشنا و پرتکرار در جریان حضور خیابانی حامیان فتنه سبز در سال 88 بود؛ شعاری که در آن گروهی که خود را از منظر هویتی یک جریان اصلاحطلب داخلی معرفی میکردند، با درخواستی روشن از رئیسجمهور آمریکا تقاضای همراهی کرده و در پوششی غیرمستقیم افزایش فشارهای اقتصادی با نیت خلق نارضایتی عمومی را پیگیری میکردند. گذر بیش از 10 سال از روزهای پرالتهاب سال 88 این شعار را در بایگانی تاریخ گنجاند تا آنکه فعل و انفعالات جریانات ضدانقلاب که از قضا پیوند گسستناپذیری با جنبش سبز داشتهاند، بار دیگر یادآور آن شعار و استمدادطلبی از رئیسجمهوری بدنامتر از اوباما یعنی ترامپ شد.
به گزارش «وطن امروز»، در روزهای گذشته سایت «کلمه» تریبون رسمی جریان فتنه، در مواضعی روشن با تکرار ادعاهای جریانات ضدانقلاب و رسانههای فارسیزبان خارج کشور، بار دیگر با پیش کشیدن دوگانه حاکمیت- ملت، تحریمهای خارجی را که بیشترین تاثیر را روی معیشت عمومی مردم به طور اعم و مقوله بهداشت و درمان به شکل اخص داشته است، به عنوان ابزاری مشروع برای زمین زدن حاکمیت دانسته و تلاش برای رفع آن و گشایش در زمینه مسائل مالی و درمانی را بهمثابه عاملی در تقویت حاکمیت تعبیر کرده و در تعارض با منافع عمومی جامعه دانسته است. بدنامی و رسوایی همراهی با جریان تحریم اقتصادی با نیت به استیصال کشاندن مردم و بسیج کردن آنها مقابل نظام، البته واکنشهای تندی را در فضای مجازی برانگیخت تا تریبون رسمی جریان فتنه این بار با باز کردن پای اردشیر امیرارجمند به این مسأله و در قالب یادداشتی ملایمتر، موضعی جدید بگیرد. مشاور میرحسین موسوی اما در مطلبی که ظاهری مخالف با تحریمهای آمریکا داشت، ریشه اصلی این اتفاق را نه در دشمنی آمریکا با ملت ایران و عهدشکنی ترامپ و خروج او از توافقی که مورد حمایت صددرصدی آنها بوده، بلکه بدنه نظام دانسته و بار دیگر با تکرار کلیدواژه «کاسب تحریم» عامل این تحریمها را بخشی از نظام و مردم کشورمان دانست تا در عین مذموم شمردن تحریمهای خارجی، تقصیر آن را گردن کشورمان انداخته و مجددا تلاش برای رفع تحریم را که عملی در تقابل با دشمنان ملت ایران است به تنازع با حاکمیتی بکشاند که تحریمهای خارجی هزینه استقلالطلبی آن بوده است.
* داستان یک ائتلاف
پیگیری اهداف سیاسی داخلی از طریق باز کردن پای بیگانگان به سطح رقابتها امری مسبوق به سابقه است؛ الگویی که در آن بخشی از نیروهای داخلی در پیوند عامدانه و آگاهانه یا در پیوندی غیرمستقیم که حاصل اشتراک منافع است، با جریانی خارجی ائتلاف کرده و تلاش خود را معطوف به همافزایی تلاشهایشان در چارچوب منافع یکدیگر میکنند.
تجربه فتنه سال88 و تنفس مصنوعی دولتی بیگانه (آمریکا) و جریانی داخلی (غربگرا) به یکدیگر، تاثیرات غیرقابل انکاری بر فضای داخلی کشورمان و بازیگری جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی گذاشت. در این ائتلاف از سویی دولت آمریکا که شاهد پیشرفتهای نظام جمهوری اسلامی به عنوان الگویی الهامبخش در زمینههای مختلف از جمله مسأله هستهای بود و روند این پرونده را به نفع ایران میدید، نیاز غیرقابل انکاری به تکرار صدا و ادعاهای خود در داخل کشور داشت و متقابل آن جریان غربگرایی که در جریان انتخابات ریاستجمهوری با بالاترین میزان مشارکت عمومی شکست خورده بود در تلاش بود با یک فشار حداکثری نظم سیاسی مستقر را با چالش مشروعیت و کارآمدی روبهرو سازد. در چنین موقعیتی جریان غربگرا میتوانست با ایجاد تنشهای داخلی حول محور ادعایی موهوم به نام تقلب، از اقتدار داخلی نظام سیاسی به عنوان پشتوانه چانهزنی بینالمللیاش بکاهد و تبدیل به جلودار شعارها و ادعاهای مطلوب غرب شود و متقابلا نیز دولت متخاصم آمریکا میتوانست با استناد به این وضعیت از قدرت جمهوری اسلامی در سطح معادلات بینالمللی بکاهد؛ یک جریان داخلی در کف خیابانها ادعاهای غرب درباره فناوری هستهای ایران را تکرار کند و با سر دادن شعارهایی علیه غزه و لبنان، کنشگری موفق نظام سیاسی در سطح منطقه را که مغضوب غرب بوده تکرار کند و در سوی دیگر نیز دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا با انعکاس این حرکات به عنوان شاهد مثالی از تضاد میان ملت(!) و حاکمیت ایران، تلاشهای خود را معطوف به افزایش فشارهای بینالمللی به جمهوری اسلامی بکنند تا بر اثر این فشارها و گسترش نارضایتیهای عمومی که این بار سرچشمه معیشتی دارد، اپوزیسیون داخلی یارگیری بیشتری کرده و سرانجام به فروپاشی بافت مرکزی قدرت یا حداقل تن دادن آن به عقبنشینی از حوزههای نامطلوب غرب همچون فناوری هستهای، حمایت از گروههای مقاومت در منطقه، مسأله توان نظامی و... منجر شود.
* چشمک سبز برای تحریم خارجی
پرونده هستهای و فراز و فرودهای آن در دورههای مختلف را میتوان به عنوان کاملترین سمبل تلاش خارجی مقابل استقلال ملی ایران دانست؛ تلاشی که همانگونه که بعدها نیز عیان شد یک دومینو برای محدودسازی توان و نفوذ جمهوری اسلامی به عنوان کشوری بود که توانایی تبدیل شدن به الگویی برای استقلالطلبی و استکبارستیزی سایر ملتها و به طور خاص کشورهای اسلامی را داشت. تبدیل شدن حق غنیسازی ایران به پروندهای بینالمللی، نقطه آغازین خود را با تلاش بدنامترین جریان اپوزیسیون کشور یعنی سازمان تروریست مجاهدین خلق (منافقین) تجربه کرد و بعدها با ورود آمریکا و کشورهای اروپایی به جریان مذاکرات هستهای تبدیل به نقطه کانونی فشارهای خارجی به کشورمان شد.
در این میان حوادث سال 88 و تاثیر مستقیم آن بر روند پیگیری مقاصد بیگانگان و فشار اقتصادی به کشورمان یکی از برجستهترین مصادیق خائنانه این ائتلاف داخلی و خارجی است. پرونده هستهای که از آغاز دهه 80 تبدیل به مهمترین بهانه غرب برای مهار و فشار به ایران شده بود، در جریان مذاکرات هستهای و تجربه تعلیق و سپس از سرگیری فعالیتها از میانه دهه 80 به سمتی رفت که ایران دست برتر را در مذاکرات پیدا کرد. برای مثال پس از آنکه ایران بهرغم تهدیدات آمریکا فعالیتهای هستهای خود را از سر گرفت، محمد البرادعی اسفندماه سال 86 رسما اعلام کرد همه نگرانیها درباره برنامه هستهای ایران مورد بررسی، بازرسی و راستیآزمایی قرار گرفت و آژانس دیگر نگرانیای از بابت فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران ندارد. در این فضا که آمریکا بیش از هر زمانی دست خود را از هرگونه بهانهای برای اجماعسازی و فشار به ایران خالی میدید شروع به عقبنشینی از مواضع خود کرد. عقبنشینی آمریکا و همزمانی آن با روی کارآمدن دولت اوباما در حالی بود که حلوفصل پرونده هستهای کشورمان که تجربه ناموفقی را پس از عقبنشینیهای دولت اصلاحات تجربه کرده بود، در سایه روی کار بودن جریانی که بر مقاومت مقابل زیادهخواهیهای خارجی تاکید داشت، میتوانست تبدیل به گزارهای خطرناک برای جریان غربگرای سیاسی داخلی باشد. در چنین شرایطی نامه اوباما، رئیسجمهور تازه نفس آمریکا به رهبر حکیم انقلاب اسلامی در تاریخ 20خرداد88 و در فاصله 48ساعت تا دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران که همه شواهد گویای مشارکت عمومی کمنظیر در آن بود، میتوانست زنگ خطری انکارناپذیر برای جریانی باشد که در تبلیغات انتخاباتیاش ادعاهای دولتهای غربی در زمینه غنیسازی را تکرار میکرد.
دست برتر جمهوری اسلامی در مذاکرات هستهای، رسیدن تعداد سانتریفیوژهای فعال به 7000 عدد و تعلیق مذاکرات از سوی آمریکا در ژوئن 2008 با امید بستن به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری کشورمان و روی کار آمدن جریان متمایل به غرب، باعث شد خرداد88 تبدیل به نقطه کلیدی پرونده هستهای ایران شود. رای مجدد مردم به رئیسجمهور وقت در سایه انتخاباتی با مشارکت 85 درصدی امیدهای 2 جبهه داخلی و خارجی را ناامید کرده بود. در چنین فضایی تنها چیزی که میتوانست آغاز فشارهای جهانی به جمهوری اسلامی که دست برتر را پیدا کرده بود، باشد، شنیده شدن صدایی دیگر از داخل و تقویت پیشفرضی مبنی بر دوگانگی دولت و ملت ایران بود. اوباما که تا آستانه انتخابات ریاستجمهوری عقبنشینیهای گام به گام دولت بوش در اواخر دورهاش را با سرعتی زیاد در حال طی کردن بود به یکباره با توصیف میرحسین موسوی به «منبع الهامبخش تمایل به غرب»، پیگیری پروژه فشار داخلی برای مهار خارجی ایران را تبدیل به ایده اصلی خود کرد؛ ایدهای که در آن میتوانست با حمایت از جریان خیابانی فتنه تلاش خود را معطوف به افزایش نارضایتیهای داخلی برای تقویت جریان اعتراضات و در نهایت وادار کردن جمهوری اسلامی به پذیرش عقبنشینیها کند. موسوی نیز در چنین فضایی متقابلا مذاکرات هستهای را به «عقبنشینی از حقوق ملت» توصیف کرد.
در چنین فضایی تصویب قطعنامه 1929 در سالگرد انتخابات ریاستجمهوری در سال 89، مهمترین گام مشهود آمریکا در جواب جریانی که دوگانه «یا با اونا یا با ما» را خلق کردند، بود. پیام اصلی میان غرب و جریان خیابانی غربگرا که پس از انتخابات ریاستجمهوری سال 88 به خود ماهیت عینی نیز بخشیده بود ردوبدل شد تا هر 2 کامیابی خود را در همسویی با یکدیگر و وادار کردن مردم به پذیرش آلترناتیوی که منافع هر 2 را تضمین کند بجویند. در همین زمینه کیمآر هولمز، تحلیلگر ارشد نشریه واشنگتنتایمز حدود 2 ماه پیش از قطعنامه 1929 در سرمقاله این نشریه نوشته بود: «تحریم به تنهایی کافی نیست. ما باید دیپلماسی عمومی را به نقض حقوقبشر در ایران متمرکز کنیم. جمهوری اسلامی به دلیل وجود اپوزیسیون داخلی دچار نقاط ضعف شده و باید بر این نقطه فشار وارد کرد». مایکل اورن، سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا هم چند روز قبل از تصویب همین قطعنامه در اظهارنظری مشابه گفته بود: «ملت ایران در پی انتخابات ریاستجمهوری با برقرار شدن تحریمهای جدید نیز، رهبران رژیم را مسؤول وضعیت تلقی خواهد کرد نه آمریکا یا اسرائیل را و تحریمها شکاف میان حکومت با ملت ایران را بیشتر میکند و رژیم را ضعیفتر خواهد کرد».
نسبت مستقیم و غیرقابل انکار میان آشوبهای خیابانی سال88 و آغاز فاز جدید فشارهای جهانی به کشورمان با نیت خلق نارضایتی عمومی با همه جوانب و وجوه گفته و ناگفته آن را میتوان تجربهای روشن از سابقه استمدادطلبی اپوزیسیون داخلی از جریان متخاصم خارجی به شمار آورد که در جریان دادوستدهای آن، جریانی توانست خود را در قامت آلترناتیوی برای وضعیت موجود تعریف کرده و متقابلا باعث کاهش سرعت پیشرویهای کشورمان در عرصههای مختلف از جمله پرونده هستهای که هدف آمریکا بود شود.
* خونآشامی به وقت کرونا
تکرار استمدادطلبی از آمریکا برای پا برجا نگه داشتن تحریمهایی که این روزها بیش از هر زمان دیگری میتواند تاثیری مستقیم بر جان مردم کشورمان بگذارد و تعریف صورت مسأله این جنایت انسانی بهگونهای که قربانیان را در جایگاه مقصران آن بنشاند، تنها میتواند تلاشی سازمانیافته برای ترمیم چهره ترامپ و دولت آمریکا باشد؛ تلاشی که در آن حتی برائت ضمنی از این شکنجه اقتصادی نیز همراه با تایید گزاره مطلوب آمریکا یعنی عاملیتبخشی به کشورمان به عنوان مقصر اصلی شکلگیری این نظام تحریمی است؛ مسألهای که سال گذشته و پس از تحریم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان نیروی نظامی رسمی کشورمان از سوی دولت آمریکا نیز مشاهده شد و تعدادی از فعالان جریان فتنه 88 با حمایت از این تحریم، نوک پیکان حملات خود را به سمت این نهاد نشانه گرفتند. با این همه میتوان نامه جنجالی 77 تن از فعالان اصلاحطلب در آبانماه سال گذشته را بهعنوان مهمترین شاهد مثال در این زمینه به حساب آورد.
نهایتا در شرایطی که شیوع ویروس کرونا و تبدیل شدن آن به یک بحران جهانی باعث برخاستن صدای مخالفت با تحریم ایران از سوی سایر دولتها و جریانات نیز شده و تاثیر انکارناپذیر آن بر روند درمانی مبتلایان، دولت آمریکا را در جایگاه یک جنایتکار بشری قرار داده است، استمدادطلبی فعالان فتنه 88 از دولت آمریکا برای پابرجا نگه داشتن نظام تحریمها با نیت وصول به اهداف سیاسی میتواند کاسبی با مرگ انسانهایی باشد که قربانی اهداف این ائتلاف نامبارک میشوند؛ قمار بازندگانی که حیات سیاسی خود را میتوانند به بهای مرگ انسانهایی پیوند بزنند که بخشی از پازل مبارزه با نظام سیاسی به شمار میروند.
ارسال به دوستان
بچههای تحریم و لذت مذاکره!
سیدعلی هدایتی: اگر ایران و 1+5 در دولت باراک اوباما بر سر برنامه هستهای کشورمان توافقی به نام برجام را امضا کردند، مذاکره ابزاری برای مفاهمه یا توافق بود. اینکه این مذاکره چه سرانجامی برای طرفین داشت و آیا طرفین توانستند این ابزار را برای رسیدن به هدف خود به استخدام گیرند، موضوع این یادداشت نیست.
موضوع این یادداشت، استدلال جدید جریان غربگرا برای رله کردن مذاکره با دونالد ترامپ آن هم در شرایط فعلی است. اینها به موضع درست سخنگوی وزارت امور خارجه ایران که گفته است تا آمریکا تحریمهای ظالمانه و ناقض برجام را لغو نکند، ایران پای میز مذاکره نخواهد نشست، خرده میگیرند و میگویند «تا مذاکرهای نشود، تحریمها برداشته نمیشود» و «اگر تحریمها برداشته شود، دیگر چه نیازی به مذاکره است»!
خب! شاید این ایراد آنها به موضع سخنگوی وزارت امور خارجه در ابتدا حرف سنجیدهای به نظر برسد اما اگر در نقطه درست برای مناسبات میان ایران و آمریکا بایستیم، متوجه میشویم اتفاقا حرف درست و سخن دقیق، همانی است که میگوید تا تحریمها برداشته نشود مذاکرهای در کار نیست.
چرا؟
واقعیت این است که مسأله مناسبات ایران و آمریکا با روی کار آمدن دولت ترامپ، از قواعد تعریف شده و پذیرفته شده سیاسی و بینالمللی منحرف شده است.
1- برآورد دولت ترامپ از رفتار ایران در قبال آمریکا، برآورد واقعبینانهای نیست. ترامپ و پمپئو در وهله اول مذاکره را ابزاری برای رفع اختلافات و دفع نگرانیها نمیدانند. آنها در مواجهه با ایران هر کاری خواستهاند و توانستهاند انجام دادهاند و عملا کار را به جایی رساندهاند که هر نوع تمایل ایران به مذاکره را یک واکنش و عکسالعمل منفعلانه به فشارهای آمریکا و در واقع یک عقبنشینی از جانب تهران میدانند. آنها حتما با همین تلقی وارد مذاکره خواهند شد و قطعا از آن مذاکرات فایدهای برای مردم ایران حاصل نمیشود. آبی هم برای غربگرایان گرم نخواهد شد.
2- ما اکنون با دولتی مواجهیم که همه پلها را پشت سرش خراب کرده است. آمریکا همه تیرهایش را به سمت ایران شلیک کرده است. گزینه جنگ نظامی هم حقیقتا هیچ وقت روی میز نبود، بلکه پشت پرده، با آن ترسوها را میلرزاندند. یا شاید هم بهانهای میداد دست آنهایی که میخواستند بترسند و بترسانند! به هر حال آمریکا دیگر نه چیزی در چنته دارد و نه تیری در چله که آن را به سوی ایران شلیک کند. خود ترامپ هم میداند زمان بشدت علیه او است.
چرا باید با او مذاکره کنیم تا او با برآورد اشتباهی که از تمایل ما به مذاکره دارد، این مذاکره را ابزاری کند برای برنامه تبلیغاتی ـ انتخاباتیاش؟! نظیر همان رفتاری که با کرهشمالی کرده است؟! اتفاقا اینجا عقل حکم میکند آنقدر مذاکره نکنیم تا نیاز طرف بدعهد و بدفهم به مذاکره آنقدر تشدید شود که برآورد او از تمایل ایران به مذاکره، معقول شود.
3- اتفاقا باید از مذاکره دفاع کرد. از محدوده و ماهیت مذاکره هم باید حراست کرد. اگر کسی طرفدار مذاکره است، باید اصول مذاکره و مفهوم مذاکره را رعایت کند. وقتی در یک سوی میز، طرفی بدعهد و دروغگو و مسؤولیتناپذیر قرار دارد، چگونه میشود از مذاکره به عنوان ابزاری برای گفتوگو و مجرایی برای رسیدن به اهداف استفاده کرد؟ آیا باید شتابزده عمل کرد و با رفتار نسنجیده، کارکرد مذاکره را از بین برد؟ اتفاقا گاهی اوقات برای دفاع از مذاکره و برای حفاظت از کانال گفتوگو و برای امیدوار بودن به توافق، باید مسیر مذاکره را مسدود کرد و تمایلی برای مذاکره نشان نداد.
مذاکره به تنهایی ارزش و اعتباری ندارد. مذاکره زمانی واجد احترام و دارای اعتبار میشود که طرفینی وجود داشته باشند که بخواهند با استخدام این ابزار به یک مفاهمه و توافق برسند. وقتی یکی از طرفین اعتقادی به مفاهمه و توافق و بده بستان ندارد، شهره به بدعهدی است و مذاکره را ابزاری برای تحمیل نظر خود به دیگران میداند، کدام عاقلی و کدام بالغی، به طرف خوشعهد و وفادار به عهد، اهمیت و کارکرد مذاکره با طرف بدعهد و بداندیش را گوشزد میکند؟! به عقل اینها باید شک کنیم یا به صداقتشان؟ به نظرم به هر جفتش!
بگذارید تعارف را کنار بگذاریم. ما و این جماعت همدیگر را خوب میشناسیم. چیز پنهانی از مردم نیز وجود ندارد. جریانی که این روزها با گوشه و ریشخند از اهمیت مذاکره با آمریکا میگوید، همان جریانی است که ماهیت خود را به تحریم آمریکا علیه ایران گره زده است. این جریان وقتی سال 88 آرزوهای خود را بر باد رفته دید، فتنه تقلب را به راه انداخت. تحریم را کلید زد و در انتخابات ریاست جمهوری 92، کلید را به تحریم گره زد! حالا نیز هر نوع رفع تحریم را بدون آنکه آوردهای برای غربگرایان داخلی داشته باشد، یک باخت و انقراض دستهجمعی غربگرایان در ایران میداند. از همین رو خودشان را از مردم و منفعتشان را از منافع مردم جدا کردهاند و این روزها پروژه سفارشی «تحریم- استبداد» را چاق میکنند! وقتی این جماعت از ضرورت مذاکره میگویند، در واقع دارند برای بقای تحریمها میجنگند! اگرنه در دولت قبل از دولت برساخته تحریم، همین جماعت بزرگترین مخالفان مذاکره بودند و تا از ماجرای نامههای اوباما باخبر شدند، آتشی به پا کردند که هنوز دودش در چشم مردم است و تردیدی نیست که پس از پایان دولت فرزندخواندههای تحریم، اینها چنان از در مخالفت با مذاکره و توافق وارد میشوند که انگشت به دهان سوپرانقلابیها خشک میشود! شاید این حرف، خوشایند برخی نباشد و برخی سادهاندیشان آن را به تندمزاجی تعبیر کنند اما واقعیت آن است که ما اگر گفتوگویی با این جماعت انجام میدهیم، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، تنها از باب روشنگری و تاثیرات آن بر افکار و ادراک مردم ناظر است، اگرنه این جماعت سالهاست مهر خیانت بر پیشانیشان خورده است.
ارسال به دوستان
تروریستهای بدون مرز در انتفاضه شعبانیه
محمدرضا سرابندی*: در بسیاری موارد به گروهک منافقین، گروهک «مزدور» نیز اطلاق میشود. یا حتی در نوشته بعضی عناصر جداشده منافقین، عنوان «ارتش خصوصی صدام» نیز درباره آنها به کار رفته است. در واقع از زمان حضور عناصر گروهک تروریست منافقین در خاک عراق و تشکیل ارتش به اصطلاح آزادیبخش ملی، سران منافقین بدون اجازه و هماهنگی با صدام و تشکیلات امنیتی و اطلاعاتی عراق کوچکترین اقدامی انجام نمیدادند و فراتر از آن به عنوان یکی از واحدهای ارتش بعث عراق شناخته میشدند. این مورد در بسیاری از گفتوگوهای مسعود رجوی با سران رژیم بعث عراق و حتی مصاحبههای مطبوعاتی وی دیده میشود که تشکیلات خود را همراه و همگام با ارتش بعث عراق و در خدمت صدام عنوان میکند.
«مسعود رجوی: درباره موضع خودمان فقط این جمله را میگویم که من در ذهن خودم و همانطور در قلب خودم، نمیتوانم حساب مصالح و منافع خودمان را از شما جدا کنم، اینها دقیقا در هم آمیخته است... واقعیت این است که منافع ما چفت در چفت و تنگاتنگ است». (پیدایی تا فرجام، ج 3)
تحرکات نظامی منافقین در سالهای دفاعمقدس در جبهههای جنگ و اقدامات ایذایی و تروریستی آنها در پشت جبهه که با هدف تضعیف جبهه نبرد و خدمت به رژیم بعث عراق انجام میشد، از اقدامات منافقین در عراق بود. با پایان یافتن جنگ، منافقین چرایی حضور خود در عراق را زیر سوال میدیدند و همین امر باعث شد رویه مزدوری آنها برای صاحبخانه یعنی صدام، کارایی بیشتری داشته باشد. در این راستا منافقین پیوندهای عمیقی با سازمانهای اطلاعاتی رژیم بعث داشتند.
«صدام در دادن اعتبار برای فعالیتهای اطلاعاتی به هیچ مرزی اعتقاد نداشت، به همین دلیل نیز پس از آمدن رجوی و سازمانش به عراق، ماهانه علاوه بر تأمین هزینهها و احتیاجات او و افرادش، بین 9 تا 10 میلیون دلار نقد به او پرداخت میکردیم. پیش از حمله به کویت، رجوی ماهانه 20 میلیون دینار عراقی از ما میگرفت، میلیونها دلار دیگر نیز به او برای اداره سازمانش در خارج پرداخت میشد... اگر کسی فکر کند صدام پس از توافق و صلح کامل با ایران، از رجوی دست خواهد کشید و او را تسلیم ایران خواهد کرد، دچار اوهام است. صدام مخالفان دیگر کشورها را نگاه میدارد و از آنها به موقع استفاده میکند». (مصاحبه نشریه الحیاه چاپ لندن با سرلشکر وفیق السامرایی؛ نشریه پیوند، ش3، آبان1367)
آنچه در این نوشتار بدان میپردازیم بیانگر نقش منافقین در تحولات داخلی عراق پس از پایان جنگ با ایران است و شاید مهمترین وقایع این سالها، حمله رژیم بعث عراق به کویت و شروع انتفاضه مردمی عراق در نیمه ماه شعبان سال 1991 میلادی/ 1369 شمسی است.
* شروع انتفاضه
پس از تهاجم ناکام صدام به کویت و حمله نیروهای متحدین به سرکردگی آمریکا به عراق، رژیم بعث عراق مجبور به عقبنشینی از کویت شد. ناتوانی حکومت عراق در کنترل اوضاع کشور پس از نابودی بسیاری از زیرساختها بیشتر نمایان شده بود و این زمینه مناسبی را برای مخالفان رژیم بعث و بروز یک قیام عمومی آماده میکرد. در چنین شرایطی با بازگشت اولین گروه نظامیان سرخورده از جبهههای نبرد با متحدین، انتفاضه مردم عراق در ماه شعبان ۱۴۱۱ق، از شهر بصره آغاز شد. یکی از نظامیان عراقی بازگشته از جنگ کویت، در میدان سعد شهر بصره با گلوله تانک به سمت عکسی از صدام شلیک کرد. مردم پس از این اتفاق به ساختمان حزب بعث و سپس به زندان شهر حمله و آن را تصرف کردند. معترضان پس از مدتی شهر بصره را تصرف کردند و با انتشار خبر تصرف آن، برخی دیگر از استانهای عراق نیز به تصرف مردم درآمد. در انتفاضه شعبانیه، 14 استان از 18 استان عراق به تصرف مردم درآمد. معترضان کنترل استانهای دیالی، واسط، میسان، بصره، ذیقار، مثنی، قادسیه، بابل، کربلا، نجف، دهوک، اربیل، کرکوک و سلیمانیه را به دست گرفتند و فقط استانهای مرکزی شامل صلاحالدین، بغداد، نینوا و الانبار در کنترل حکومت باقی ماند.
انتفاضه شعبان ۱۵ روز ادامه داشت اما در ادامه چراغ سبز آمریکا و نادیده گرفتن شرایط منطقه پرواز ممنوع برای ارتش عراق، به صدام این فرصت را داد که با پشتیبانی هوایی و استفاده از سلاحهای غیرمتعارف از جمله تسلیحات شیمیایی، بمبهای فسفری و حتی موشک اسکاد و همچنین با کمک مزدوران خود، انتفاضه مردمی عراق را بشدت سرکوب کند. بنا بر آمار غیررسمی 300 هزار نفر از مردم شهید و حدود 2 میلیون عراقی آواره شدند. 3 شهر نجف، کربلا و کرکوک دستخوش بیشترین خرابیها شد.
در واقع سیاست دولت آمریکا پس از بیرون راندن عراق از کویت در سال ۱۹۹۱ بر تغییر حکومت عراق بود اما در انتفاضه شعبانیه، جورج بوش به صدام اجازه داد از تمام قوای نظامی خود علیه مردم استفاده کند. این تغییر رویکرد در جهت جلوگیری از روی کار آمدن یک دولت دینی در عراق ارزیابی شد.
* نقش گروهک منافقین
بنابر اسناد متقن، گروهک تروریست سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) در سرکوب انتفاضه شعبانیه با حکومت عراق همکاری داشت. آنان در سرکوب مردم بصره نقش داشتند و تعداد زیادی از کشتهها را در گورهای جمعی دفن کردند. «الیزابت روبین» در مقالهای در نیویورک تایمز با عنوان «فرقه رجوی» به نقش این سازمان در سرکوبها اشاره دارد. همچنین مؤسسه «رند» در آمریکا طی گزارشی به کنگره این کشور به نقش این سازمان در سرکوبها میپردازد. همچنین در مقالهای پیرامون فراریان از سازمان مجاهدین خلق که در ژورنالی توسط دانشگاه ملبورن ارائه شده نیز به نقش این سازمان توجه شده است. در این مقاله با ۷ تن از اعضای جداشده از این سازمان مصاحبه شده که همگی درگیری نظامی را تأیید کردهاند.
علاوه بر این در گزارش رئیس کمیسیون روابط خارجی مجلس سنای آمریکا که در آن هنگام منتشر شد، آمده است مجاهدین خلق همراه نیروهای صدام علیه مردم عراق میجنگیدند.
مشارکت واحدهای ارتش آزادیبخش ملی در کشتار کردها و ترکمنهای عراقی حتمی است، هر چند شواهدی در دست است که منافقین در خلال انتفاضه مقدس شعبانیه ملت عراق در سال 1991 ضد صدام، نه تنها در کشتن هزاران نفر از مردم شهرهای کرد و ترکمننشین مشارکت داشتند، بلکه قوایی از آنها با لباس ارتش عراق به شهرهای دیالی، واسط، شهرک ثوره بغداد و حتی کربلا و نجف اعزام شدند تا به صدام کمک کرده باشند (انتفاضه شعبانیه، صفاءالدین تبرائیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1391، ص 489) .
«هادی شمسحائری» از عناصر جدا شده گروهک منافقین در کتاب خود به نام «مرداب» با اشاره به حضور نیروهای سازمان در سرکوب انتفاضه مردمی عراق میگوید: یکی از نفرات ردهبالای سازمان به نام نادر افشار همراه 2 نفر دیگر که یکی از آنها مترجم و به زبان عربی کاملا مسلط بود، در مناطق شیعهنشین جنوب عراق به وسیله شمشیر کشته میشوند. این 3 نفر برای جاسوسی به جنوب رفته بودند و اجساد آنها را به پادگان اشرف میآورند و برایشان سنگ یادبود بنا میکنند. خالی شدن مناطق شمالی عراق از نیروهای بعثی، فرصتی برای کردها بود تا شهرهای بزرگ و اصلی مثل موصل و سلیمانیه را تصرف کرده و پس از سیطره بر «طوز»، «کفری» و «جلولا» به سوی بغداد پیشروی کنند. در همین زمان منافقین نیز به درخواست ارتش عراق و با هدف حفظ رژیم صدام و به بهانه حمله نیروهای ایرانی به پایگاههای گروهک منافقین، نیروهای خود را به سوی مناطق کردنشین حرکت داده و کردهای عراق را سرکوب کردند تا اینکه ارتش عراق از جنوب خود را به کردها رساند (متن اصلی گزارش وزارت خارجه آمریکا که بر اساس مصاحبه مرحوم جلال طالبانی، رئیسجمهور وقت عراق با روزنامه والاستریت ژورنال اعلام شده است).
برخی اعضای جدا شده سازمان، توضیحاتی درباره این واقعه و عملیاتی که با نام مروارید انجام شد، ارائه کردهاند که در آن عملیات، کردهای بسیاری کشته شدند. طی 13 روز عملیات از یکم تا سیزدهم فروردین سال 71 چند هزار نفر از مردم غیرنظامی شمال عراق با فرماندهی نیروهای عراق و توسط منافقین کشته شدند.
«در شهر سلیمانبگ، اولین عملیات مجاهدین خلق علیه کردها، در محدوده ساختمان راهآهن، با وارد شدن یک مینیبوس به شهر آغاز شد. این مینیبوس پر از پیشمرگ هایی بود که قصد داشتند شهر را آزاد کنند. یک تیپ از ارتش آزادیبخش، به فرماندهی حسن و تیپ دیگر به فرماندهی احد در 2 جبهه به این مینیبوس حمله کردند. در اولین لحظات مینیبوس آتش گرفت و سرنشینان مینیبوس که قبلا پیاده شده بودند، به سرعت پراکنده شدند و به سمت کفری عقبنشینی کردند. سلاح این پیشمرگها کلاشینکف و قناسه بود. مجاهدین خلق آنها را با B.M.P و تانکهای T55 و سایر سلاحهای سنگین مورد حمله قرار دادند. چند نفر از این عده [پیشمرگان کرد] زیر پل راهآهن مخفی شدند و مجاهدین خلق بدون اینکه قصد دستگیری و اسارت آنها را داشته باشند، با توپ پلها را منهدم کردند و روز بعد آنها را در همان نزدیکی پل دفن کردند. پیشمرگها مجموعا 16 نفر بودند که اکثر آنها کفشهای لاستیکی و لباسهای ژنده به تن داشتند. بسیاری از سربازهای کرد عراقی که از جبهه فرار کرده و قصد رفتن نزد خانوادههای خود را داشتند و از ترس ارتش عراق و ناامن بودن جادهها از کوهها عبور میکردند، در بین راه مورد تهاجم و حمله مجاهدین خلق قرار میگرفتند و کشته میشدند. در حین جنگ، یکی از فرماندهان به نام رضا کرمعلی... پس از صدور دستور تیراندازی به سوی خانه اکراد، توسط مدافعان کرد کشته شد. علاوه بر وی، دهها نفر از اعضا نیز که بعضا مخالف جنگ با کردها بودند اما به علت اطلاعات غلطی که مجاهدین خلق به آنها داده بودند فکر میکردند با [ماموران] رژیم که لباس کردی به تن کردهاند میجنگند، ناخواسته در مناطق کردنشین کشته شدند. (صفاءالدین تبرائیان، ص 498)
رضا اسدی از عناصر جدا شده گروهک منافقین در کتاب خود به نام «واپسگرا» در ارتباط با نقش منافقین در سرکوب نیروهای کرد و انتفاضه مردمی عراق میگوید: مجاهدین خلق به صدام قول داده بودند تا رسیدن نیروهای عراقی جلوی کردها بایستند و راه را بر آنها ببندند، لذا اقدام به بستن راهها و جادههای اصلی ورودی و خروجی شهرهای کفری و جلولا و طوز کردند. ابتدا 2 روز گروههای کرد سعی در جلوگیری از درگیر شدن با مجاهدین خلق داشتند. این بدان معنا نبود که آنها توان این کار را نداشتند، بلکه نمیخواستند خود را در 2 جبهه- جنگ با مجاهدین خلق و صدام- مشغول کنند. مجاهدین خلق نیروها و اعضای خود را اینطور توجیه کردند که اینها- در واقع- کرد نیستند، بلکه نیروها و سربازان رژیم جمهوری اسلامی هستند که به لباس کردها در آمدهاند. کردها به تلاش در راه مذاکره با مجاهدین خلق ادامه دادند تا اینکه یک گروه از مجاهدین خلق به داخل شهر کفری حمله بردند. آنها با تانک و نفربر وارد شهر شدند. درگیری در داخل شهر شروع شد و این گروه 11 نفره مجاهدین خلق- تماما- کشته شدند.... پس از آن، تلاش برای مذاکره بین کردها و مجاهدین خلق از بین رفت و طرفین به یکدیگر حمله کردند. بویژه مجاهدین خلق سعی در کشتن و دستگیر کردن بسیاری از کردها داشتند تا آنها را به دولت عراق تحویل دهند. این عمل مجاهدین خلق و بستن راه کردها باعث شد صدام تعدادی از نیروهای باقیماندهاش را به این مناطق بیاورد و با استفاده از هلیکوپترهای توپدار و توپخانه، کردها را به عقب بنشاند و شهرهای جلولا، طوز و کفری را مجددا به تسلط خود درآورد. (صفاءالدین تبرائیان، ص 502)
موضوع دخالت منافقین در سرکوب انتفاضه مردمی عراق پس از سقوط صدام و کشف نوارهای مذاکرات سران منافقین و روسای استخبارات عراق، دیگر جای انکار و فریبی برای منافقین باقی نگذاشت. در قسمتی از این مذاکرات رجوی در یکی از جلسات مشترک با رئیس استخبارات عراق سپهبد صابر الدوری تاکید میکند از نیروهای اتحادیه میهنی کردستان عراق- تشکل جلال طالبانی- بیش از 200 نفر را اسیر گرفتهاند که به دستور دستگاه اطلاعات عراق آنان آزاد شدند و اکنون تنها 20 نفر را در بند دارد. (صفاءالدین تبرائیان، ص 522)
«صابر: [صدام] از برادر مسعود و ارتش آزادیبخش تشکر و از نقش ارزندهای که ارتش در سرکوب آشوبهای گذشته انجام داد قدردانی کرد. من جزئیات و نقش سازمان در این عملیات سرکوب را خدمت ایشان عرض کردم. گزارش لحظه به لحظه اقدامات شما را اطلاع دادم. گفتم سازمان با توجه به امکانات اندکی که در اختیار داشت و ما قادر نبودیم امکانات بیشتری در اختیارشان قرار دهیم، کاری کرد که نه در حد و اندازه خودش، بلکه فراتر از آن بود. تعجب نمیکنم؛ این وضعیت جنگجویان و مبارزان است که همواره فداکاریهایی میکنند که از آنها انتظار میرود. آن هنگام از رئیسجمهور تقاضا کردیم نامه تشکر برای مسعود ارسال کند، لیک رئیسجمهوری گفت: این کافی نیست و باید از مسعود در دیدار حضوری تشکر کنم». (آرشیو اسناد بنیاد هابیلیان)
بهرغم آنکه مسؤولان عالیرتبه سازمان دخالت خود در سرکوب قیام در خلال جنبش انتفاضه را تکذیب میکنند، با این وجود آنچه در پی میآید گواهی 21 تن از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق ایران، با مشخصات کامل، همراه با امضا و اثر انگشت، مبنی بر مشارکت سازمان در عملیات کردکشی در خلال انتفاضه شعبانیه است.
شهادتنامه اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق ایران (MKO) در رابطه با اجرای عملیات کردکشی در منطقه کردستان عراق (1991)
بدین وسیله ما اعضای سابق مجاهدین خلق و امضاکنندگان ذیل که در عملیات موسوم به مروارید تحت فشارها و تهدیدهای مجاهدین، شرکت داشتهایم، اعلام میداریم:
1- ابتدا طبق توجیهات و دروغهای رئیس سازمان مجاهدین خلق آقای مسعود رجوی که به نیروهای خودی به دروغ القا کرده بود، میپنداشتیم پاسداران ایرانی در پوشش و لباس کردی قصد حمله به قرارگاههای مجاهدین خلق را دارند. این در حالی است که ما بعدا متوجه شدیم غیر از کردهای عراقی کسی در صحنه نبوده و آنچه راجع به حضور و نفوذ پاسداران ایرانی در مناطق کردنشین به ما گفته بود، دروغی بیش نیست.
2- مسعود رجوی و همسرش مریم قجرعضدانلو به طور مستقیم عملیات مروارید را فرماندهی کرده و طی پیامی که با بیسیم به کلیه نیروها مخابره شد به صراحت دستور دادند خانههای روستاییان و شهرکهای کردنشین عراق را با توپ و تانک ویران کنند.
3- صدام به صراحت از تمام افراد ارتش بعث خواسته بود در این عملیات با مجاهدین خلق نهایت همکاری را داشته باشند.
4- فرماندهان و برخی کادرهای رده بالای مجاهدین علاوه بر اینکه خانههای اکراد را به توپ میبستند، به سوی زنان و کودکان و افراد بیسلاح و بیدفاع آتش میگشودند. همچنین برخی فرماندهان رده بالای مجاهدین نظیر مهدی ابریشمچی و مهری سپهری دستور میدادند کردهایی را که در عملیات مروارید به اسارت گرفته میشدند ابتدا به طرز وحشیانهای زیر شکنجه قرار داده و سپس اسرا را به استخبارات صدام تحویل میدادند.
5- ما شهادتدهندگان به عنوان کسانی که شاهد بر جنایات مجاهدین درباره کردها بودهایم، معتقدیم روح عدالت چنین حکم میکند که رجوی و صدام به عنوان 2 همپیمان و 2 مجری که در سرکوب و کشتار مردم غیرنظامی کرد عراق مشارکت داشتهاند، در محضر دادگاه صالحه پاسخگوی جنایات ضدانسانی خود باشند. (آرشیو اسناد بنیاد هابیلیان)
بعدها و در تاریخ هفتم آبان ۱۳۹۴، گروهی که خود را متشکل از خانوادههای قربانیان انتفاضه شعبانیه معرفی میکردند، در عملیات موشکی، ۲۵ عضو گروهک نفاق را کشته و ۲۰۰ نفر از آنان را زخمی کردند.
* پژوهشگر بنیاد هابیلیان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|